مانی
آزادی، میهن من است!
تاريخ نگارش : ۱۹ بهمن ۱٣٨۶

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

 
 
 
آزادی، میهن من است!
 
گفتگوی حامد رحمتی با میرزاآقاعسگری (مانی)
 
توضیح: حامدرحمتی شاعر و نویسنده، ساکن ایران و از دبیران سایت ادبی وازنا هستند. از آنجائی که امکان انتشار کامل این گفتگو در سایت وازنا در ایران ممکن نیست، متن کامل آن را در اینجا منتشر می کنیم:
 
حامد رحمتی: سالهاي زيادي را در خارج از ايران سپري كرديد آثاري را هم ترجمه كردهايد چقدر با شاعران كشوري كه در آن اقامت داشته ايد ارتباط بر قرار كرده ايد و اين آشنايي بر آثار تاليفي شما چه تاثیری داشته است ؟
 
میرزاآقاعسگری(مانی): من با شمار اندکی از شاعران آلمان تماس نزدیک داشتهام. چون نوع زندگی به گونهای است که هم وقت خودم پُر است و هم وقت آنهائی که میشناسم. دیدار من هم با اهل شعر و قلم آلمانی به دو گونه است: یا در نشستهای اتحادیهی نویسندگان، یا در برنامههای رسمی مانند جشن تولد، سخنرانیها، میهمانیهای رسمی و بزرگداشتها، و یا دیدار خصوصی و دوستانه. اینها تأثیر چندانی بر شعر من نداشتهاند.چرا که زبان ما و موضوعات دو جامعهی ایرانی و آلمانی بکلی متفاوت هستند. لذا شعر ما هم متفاوت است. بیگمان زندگی درازمدت در اروپا، نگاه من به زندگی، به هستی، به جامعه و به تاریخ را بکلی متفاوت کرده است. من در اینجا و بتدریج دریافتم که اکثریت جامعهی ایرانی - و حتا بسیاری از «روشنفکرانش»- چقدر از واقعیت جهان امروز به دور هستند. چقدر باورهای نابسامان، بیماریهای فرهنگی، و واپسماندگیهای زجردهندهای در ایران نهادینه شده است. حالا به این نتیجه رسیدهام که ساختار فرهنگی در ایران مبتنی بر خیال، خرافه، جهانگریزی، خودشیفتهگیِ مضحک، و واقعگریزی دردناک است. تقیه، دروغگوئی، دوروئی و ریا در جامعهی ایران گسترهی عجیبی پیدا کرده است. شاید درک این موضوعات برای کسانی که در فضای فرهنگی ایران غوطهورند کار چندان سادهای نباشد. یک مثال بزنم: یک ماهی که در آب گلآلود زندگی میکند، تجربه و درک درستی از آب پاکیزه و زلال ندارد. کسانی هم که در جامعهای آلوده به جنون خرافات، سنتهای چندهزارساله، و باورهای دوران پیشاتاریخی زندگی میکنند به سختی میتوانند تصور یا تجربهی درستی از جوامع آزاد، دموکراتیک، سکولار و مدرن داشته باشند. شنیدن و خواندن پیرامون این مباحث فرق میکند با درک عمیق آنها، به کاربستن آنها و نهادینه شدنشان. برای این کار نیاز به فضای مناسب، مدرن و فراگیر هست. چیزی که ایران امروز فاقد آن است. در ایران که بودم، آنقدر به فرش فرهنگ آویخته بر دیوارش نزدیک بودم که فقط همان بخشی را که جلوی چشمانم بود میدیدم. یعنی تنها بخشی از آن را. آن هم تار و درهم! باید از این فرش بسیار فاصله میگرفتم تا بتوانم تمامی آن را ببینم. حالا از دور که به آن چشمانداز نگاه میکنم میبینم که فرشی پوسیده و نخنما شده بوده،طرح و نقشش مال قرنهای گذشته است. تلاش آن لایهی نازک فرهنگی و روشنفکری برای بافتن فرشی تازه، با نقش و نگار متناسب با جهان امروز و آینده هم، کم نتیجه و کم ثمر بوده است. ۲۴ سال زندگی در متن یک جامعهی مدرن نگاه من را به وطنم و به فرهنگ جاری در آن عوض کرد. این نگاه تازه در شعرهای ۱۵ سال اخیر من تأثیر فراوان گذاشت. من که بسیار عاشق ایران بودم(و هنوز هم هستم) در اینجا و در میان آلمانیها یاد گرفتم که وطنپرستی یعنی چه! و دریافتم که وطنفروشی در میان بسیاری ایرانیان چقدر رایج و عادی است! دیدم و دریافتم که بسیاری از ایرانیان به ظلم، به ستم، به فرهنگ عزاداری ومرگ پرستی، به نبودن آزادی، به دین و به سنتهای نابهنجار خوگرفتهاند. پیشتر از ویروسهای فرهنگی در ایران گفته و نوشتهام، در اینجا هم یک نمونه میآورم: من ندیدم که شاعر و نویسندهای آلمانی، برای «رشد» خودش، علیه همکاران یا «رقبایش» سمپاشی کند! بخواهد آنها را خنثی کند، بخواهد آنها را حذف کند! به جای این کار تلاش میکند سطح کار خودش را بالا ببرد. اما در جامعهی اهل قلم ایرانی، سمپاشی، خنثی کردن دیگران، ترورشخصیت، بدنام خواستن و آرزوی ناکامی دیگران، امری رایج است. بسیارند کسانی که بخواهند سمرقند و بخارا را به یک خال هندو ببخشند! بسیارند کسانی که برای مطامع شخصی: خاک ایران، منابع آن، مردم آن، و فرهنگ آن را بسادگی فروخته و میفروشند. تاریخِ همین ۱۰۰ سال اخیر سرشار از نمونههای وطن فروشی توسط: سران قدرت، احزاب سیاسی، مراجع مذهبی و روشنفکران و سیاستمداران قد و نیم قدش بوده است. روشنفکران و کسانی که با سیستمهای استبدادی همکاری میکنند، در واقع آزادی را در ازاء منافع حقیر شخصی شان میفروشند، دیگران را میفروشند، حتا اگر پیش بیاید وطنشان را هم میفروشند! البته آدمهای خوب و بد در همهی کشورها و فرهنگها وجود دارند، اما نسبت آنها در کشورهای مختلف بسیار چشمگیر است. شما نگاه کنید به تاریخ ایران. ببینید این جامعه چه آسان و راحت اکثر روشنفکران دلسوزش را کشته و بر جسدشان پایکوبی کرده است! هم اکنون هم چنین است. بدتر شده که بهتر نشده. یادمان نرود که مرتجعین نگذاشتند جسد بزرگترین شاعر حماسی - و به معنای واقعی کلمه ایرانی (فردوسی) را - به جرم «رافضی» بودن- در گورستان شهرش دفن کنند! چه بگویم؟! و از این گفتهها چه حاصل؟! در یک جمله خلاصه کنم: ایران در یک لاک سخت وخفه کننده بر پشتش، در خواب قرون باقی مانده است! تا این لاک نشکند، نمیتواند با حرکتی شتابان به سوی آینده برود.
 
  حامد رحمتی: (فردا اولين روز دنياست ) در سال   ۱٣۵۴منتشر شد اما در دهه شصت توانستيد خودتان را به عنوان شاعری تمام عيار و حرفهای مطرح كنید در كنار شاعراني چون شمس لنگرودی و سيد علي صالحي... که با شما هم دوره بودند.   آيا قبول داريد در طي آن سالها شعر شاملو تاثيرات محسوسي بر شعر شما و دیگر شاعران داشته است ؟
 
میرزاآقاعسگری(مانی): مسلما شعر دیگران بر من و برما تأثیر داشته است. از نظر زمانی، ما فرزندان آنها بودیم. از نظر ادبی هم. ما جوانان   ۴۰-٣۰ سال پیش ، شعر امروز ایران را با شعر و نظرهای آنان شناختیم. آنها هم از پیشینیانشان آموخته بودند و در آغاز تحت تأثیر نسلهای قبل از خود بودند. آنها در آغاز الگوی ما بودند. این، طبیعت بشر است. شما یک شاعر یا نویسنده را به من نشان بدهید که در آغاز کارش از شاعران و نویسندگان دیگر تأثیر و الهام نگرفته باشد. اما گذشت زمان، گسترش یافتن دید و تجربه، عمیقتر شدن آگاهی، و شناخت بیشتر ادبیات و زبان، بتدریج هر شاعر و نویسندهای را به سوی خودبودگی و استقلال میبرد. من در جوانی و آغاز کار شاعری از ۴ شاعر خوب ایرانی: شاملو، فروغ، سپهری و نادرپور تأثیر گرفتم. از نادرپور و سپهری «تصویر شعری»، از فروغ سادگی و بی شیله پیلهگی، و از شاملو نگاه اجتماعی و زبان استوار را آموختم. پس از مدتی قیقاج در زبان و سبک، کم کم به خودم رسیدم. به جائی که تقریبا همهی ابعاد شعرم خودویژه شدند. نگاه، زبان، ساختار، سبک و تصویرهایم خودویژه شدند.   فرایند این دگرگشتها را میتوان در کتاب « سپیدهی پارسی » دید که در خارج از ایران منتشر شده و همکاران من در ایران آن را ندیدهاند(جز چندین نفری که توانستهاند کتاب را داشته باشند.) فرایند فراتر را در مجموعهی :« پوئیتیکا – پولیتیکا – اروتیکا» که ۴۰۰ صفحه شعر تازه و اغلب منتشر نشدهی من است باید دید. این مجموعه بزودی در دیوان اشعار من: «خوشهئی از کهکشان» در ۱۲۰۰ صفحه منتشر خواهد شد. این دیوان دربرگیرندهی دو سوم همهی شعرهائی است که در ۴۰ سال گذشته نوشتهام. یک سومش را دور ریختم. روی آن دوسوم چند سال کار کردم. پالایش و ویرایش و بازنگری در تک تک واژهها. این کتاب مانیفست شعری من است. البته به دست همهی خواهندگانش نخواهد رسید، چرا که به جای میهنم ایران، در «میهن تبعید» منتشر خواهد شد.
 
 
حامد رحمتی:   شعرهای شما همچنان زبان آرکائیک و لحن فاخر خود را ار دست نداده است   به طوری که ظرفیتهای شعر شما نا خواسته از مسیر اصلی خود خارج میشوند ، اگر به شعرهای شاملو در اواخر عمرش توجه کنید متقاعد میشوید که خود شاملو نیز از این گونه نگارش فاصله گرفته بود آیا با من موافق هستید که زبان شعر باید وارد جامعه شود و قشرهای مختلف را در بربگیرد درحقیقت همان کاری که فروغ فرخزاد کرد ؟
 
میرزاآقاعسگری(مانی): شما شعرهای ۱۵ سال اخیر من را ندیده یا فقط تعدادی از آنها را دیدهاید. لذا نمیتوانید از این که: ظرفیتهای شعر من از مسیراصلی خودش خارج شده سخن بگوئید. چون نمیتوانید روشن کنید که این «مسیراصلی» چیست؟ و چه کسی آن را تعیین و ترسیم کرده است؟! دوم این که زبان شعر من تا آنجا که خودم میدانم تنها جنبهی آرکائیک ندارد. روزمرهترین جملات را میتوانید در شعرهای من پیدا بکنید و البته پیچیدهترین جملات را هم. بستگی داشته است من در کجا، خطاب به کی،چرا، و چگونه سرودهام؟ شعر، آمیختهای است از تاریخ، دانستهها، دریافتها، خودآگاهیها و ناخودآگاهیها، کوتاه و بلند شدن شعلههای عاطفه، بازتاب مراحل سنی مختلف، بازتاب تجربهها و زیستگاههای متفاوت و... هریک از اینها نوعی از تصاویر، واژهها، نگاه، پس زمینههای فرهنگی و عواطف خاص خود را وارد شعر میکنند. شعر آمیختهای از همهی اینهاست چرا که نتیجهی حضور همهی اینهاست. من به تودهگیرشدن شعر باور ندارم. بویژه در دنیای امروز که شعر رو به غروب دارد و شکل ارائهاش دارد بتدریج عوض میشود. شما نگاه کنید به شاعران امروز در ایران که مثلا تلاش کردهاند با شعر گفتاری یا نزدیک به گفتار روزمره توده گیر شوند. تیراژ کتابهاشان از دوسه هزار تا در یک جامعهی ۷۰ میلیونی فراتر نمیرود. گفته میشود هم اکنون ۱٨۰ هزار شاعر در ایران داریم! اگر این رقم مبالغه آمیز نباشد (البته میگویند که هر ایرانی یک شاعر است!) معنایش ایناست که حتا اگر فقط شاعران در ایران کتاب شعر میخریدند باید تیراژ کتاب شعر اگر نگوئیم ۱٨۰ هزار، دستکم ۲۰ هزار تا میشد! خوب، حالا بروید سراغ شاهنامه یا حافظ - همان کلاسیکهائی که زبانشان آرکائیک یا پیچیده و چند لایه است- تا ببینید تیراژشان چندین برابر تیراژ کتابهای شعرِ شاعران امروزی است! نمیگویم که شعر ایران باید در آنجا توقف کند.نه! شعر امروز باید فرایند زندگی امروز باشد. خوب، اینهمه بدارآویختن، کتکزدن مردم در خیابانها، شکنجه در زندانها، دربدریهای میلیونی، رقص دیوان بر جسد آزادی، و... در کجای شعر امروز در ایران بازتاب یافتهاند؟! شما این چیزها را در شعر فروغ بیشتر میبینید تا در شعر شاعرانی که امروز در ایران زندگی میکنند. حال آن که زمانهی فروغ در قیاس با زمانهی ما اینهمه پریشان و خونین نبود. ما حدود ٣ میلیون ایرانی داریم که به خارج سفر کردهاند.اگر اینها در میهن خودشان آسایش و آزادی و امکان رشد میداشتند، چه دلیلی برای فرار از آن جامعه داشتند؟ اگر راه و امکان برای همهی مردم ایران فراهم میبود که از ایران بگریزند و در یک کشور مدرن و آزاد زندگی کنند، چند میلیونشان ایران را ترک میکردند؟ شاید اکثرت مردم! حالا شما به من نشان بدهید که چند تا از «شاعران امروز ایران در ایران» در بارهی ٣ میلیون هموطن دربدر خود شعری مثلا از روی دلسوزی نوشتهاند؟ در عوض چندین شاعر در ایران شاعران گریخته از ایران را در شعر و نثر خود تمسخر کردند و به شلاق انتقاد بستند! کسانی مانند آقای براهنی و عباس معروفی علنا تبعیدیها را در شعر و نوشتهی خود نکوهش کردند و بعد خودشان دچار همین سرنوشت شدند! شما به من نشان بدهید که «کانون نویسندگان ایران» حتا در دورانهای نسبتا باز در ایران یکبار بیانیهای داده باشد در دفاع از حق بازگشت آزاد چند صد شاعر، نویسنده، نقاش، هنرپیشه، آهنگساز و خوانندهی ایرانیی گریخته از وطن؟ البته بازگشت بدون زانوسائی در برابر اربابان قدرت. اگر یک حکومت علیه تبعیدیها سمپاشی کند و آنگاه این یا آن شاعر و نویسنده هم در پوشش «ادبیات غیردولتی» علیه مخالفین، متواریها، تبعیدیها و مهاجرین سمپاشی ادبی کند، اگر حکومت یک کشور به تبلیغ جنگ و شهادت برای حفظ منافع قدرتمندانش دامن بزند و آنگاه شاعران به ظاهر «مستقل»اش بیایند پیاپی در ستایش شهادت شعر بنویسند، درواقع نوع دیگری از ادبیات دولتی را ایجاد کردهاند.شما به من نشان بدهید که رد و نشان گورستان خاوران، زندان اوین، اعدامهای روزمره، سرکوب مردم، فرار پایانناپذیر ایرانیان از میهنشان، اعتیاد گسترده، تنفروشی رو به گسترش، مصادرهی اموال معترضان، زندگی زیر خط فقر، دزدیهای کلان از ثروتهای ملی، وقبضهی قدرت سیاسی در ایران در کجای شعر امروز در ایران که به گفتهی شما باید به درون جامعه برود جا گرفتهاند؟ من این دروغ را باور نمیکنم! شعر امروز در ایران، شعر امروز ایران نیست! شعری برای فردا هم نیست! فردائیان شاعران و شعر خود را خواهند داشت. ما مسئولیت تولید شعر برای فردا را نداریم. شاعر امروز اگر نداند که در آب گلآلود زندگی میکند، خوب، نادان است! اگر بداند و سکوت کند، درغگو - و به قول برشت جنایتکار- است! اینطور نیست؟! نگوئید که بیرون از گود نشستهام و دارم میگویم لنگش کن! نه! من ازهمان سال ۱٣۵٨ با شعرهای خطابهها در کتاب جمعه به نظام ضدآزادی پس از انقلاب انتقاد آشکار کردم. نزدیک به دوسال هم که در تهران مخفیانه زندگی میکردم شعرهای « ازسرزمین تلخ » را نوشتم. بعدش ردم را پیدا کردند. ناگزیر شدم میهنم را ترک کنم. حالا ۲۴ سال است که تاوان انتقادهایم را میدهم. همین دو ماه پیش اموال همسرم و من را در ایران مصادره کردند. این اقدامات حکومت به من انرژی و امید میدهد. درمیبابم که به درستی شعرم را چون شهابی سوزان به خیمهی ستمکاران پرتاب کردهام. درست هم به هدف خورده است! شادمان و سربلندم. برای من آزادی حتا از وطن هم مهمتر است. وطن من، آزادی است. همهی ما خواهیم مرد. چه در جغرافیای ایران زندگی کنیم، چه در هرجای دیگرِ این کرهی خاکی. اما دردناک و ننگآور است که آدمی در اسارت زندگی کند و در اسارت بمیرد. وطن برای من و شما نمیماند. اما حق زیستن در آزادی، حق هر انسانی است. چرا که طبیعت ما را برای اسیر شدن در دست مشتی رجاله و خونآشام نیافریده است. طبیعت، ما را آفریده که در کنار هم، با مهرورزی به هم، با مدارا و همبستگی با هم زندگی کنیم و بعدش بمیریم و جا را برای نسلهای بعدی باز کنیم. وطن نه برای احمدکسروی ماند نه برای تروریستهائی که او را کشتند. اما کسروی این فضیلت را داشت که برای آزادی و دانائی بمیرد. شکوهمند بمیرد. اشتباه میکنم؟!
 
حامد رحمتی: در حال حاضر شما جزو اعضاي اتحاديه كانون نويسندگان كشور آلمان هستيد لطفا از چگونگي فعاليت اين اتحاديه براي ما بگوئيد؟
 
میرزاآقاعسگری(مانی): من ۱۷ سال است عضو این اتحادیه هستم. این اتحادیه چندین هزار عضو دارد. از شاعر تا روزنامهنگار، از نویسنده تا فیلمساز، از فیلسوف تا برنامهساز رادیو یا تلویزیون. اساسنامهای دارد که با اندکی تغییر میتواند قانون اساسی یک مملکت مدرن باشد. ساختار اداریاش از ساختار یک دولت مدرن دست کمی ندارد. هم اعضاء در برابر اتحادیه مسئولاند و هم اتحادیه در برابر اعضاء مسئول. همهی اعضاء بدون استثناء بخشی از درآمد خود را به عنوان حق عضویت به اتحادیه پرداخت میکنند. اتحادیه در همهی شهرهای آلمان شعبه دارد، نشست دارد، برنامه دارد، فعالیت دارد. مانند یک حزب کاملا دموکراتیک عمل میکند. هیچ کس عضو برتر یا ریش سفید نیست. گونترگراس و من حقوقی کاملا برابر داریم. آنهم در عمل و نه در حرف. خیلی دلم میخواست فرصت میداشتم و اساسنامهی این اتحادیه را بفارسی ترجمه میکردم. میتوانست فاصلهی کیهانی بین این اتحادیه و کانونهای مشابه دیگر در جوامع عقبافتاده و استبدادزده را به خوبی نشان بدهد. اما برای شناختن این فواصل کیهانی در همهی عرصهها، هزاران راه و امکان وجود دارد. اما کو جوینده و یابندهاش؟ کو فضا و شرایطی که امکان تحقق یافتن اندکی از آن را مثلا در ایران فراهم کند؟!
 
حامد رحمتی: انگيزه شما از تاسيس سایت ادبيات و فرهنگ چه بود چرا كتاب هايتان را در سطح دنياي مجازي منتشر نمي كنيد لااقل شعرهايتان را، زيرا شاعراني كه امروزه به شعر مي پردازند جز نام و نشان از آثار شما چيزي نشنيدهاند بالاخره   شما جزو معدود کسانی هستید که ادبیات را در خارج از ایران جدی گرفته اید؟
 
میرزاآقاعسگری(مانی): ۷ سال پیش، سایت «ادبیات و فرهنگ» را در اینترنت باز کردیم. این، نخستین سایت اختصاصی ادبی و فرهنگی (برای فارسی زبانان) در میان ایرانیان بود. هنوز تکنولوژی کامپیوتر هم اینقدر   پیش نرفته بود. صدها خوانندهی سایت با خط فارسی در اینترنت و چگونگی ارسال نوشته و عکس و... مشکل داشتند. هی میپرسیدند و نیمی از روزهای من صرف راهنمائی آنان میشد. حالا خوشبختانه در هر خانهای یک سایت   یا وبلاگ باز شده است! نیت من در آغاز ایجاد پلی بود بین اهل قلم در ایران و در تبعید و مهاجرت، و ایجاد امکان انتشار آثاری که در ایران اجازهی نشر نداشتند. بتدریج بسیاری چیزها تغییر یافتند. یعنی، ادبیات در داخل راه خودش را رفت و ادبیات در تبعید راهی دیگر.   این دوگونه ادبیات برای خود سایتهای پرشماری درست کردند. ما هم مسیر را عوض کردیم. رفتیم به سوی تمرکز بیشتر بر ادبیات تبعیدی. ادبیات معترض، و ادبیات آزادیخواه.
میپرسید چرا شعرهایم را کمتر در اینترنت منتشر میکنم؟ یکی به خاطر دزدیهای بیشرمانهی ادبی در اینترنت! شما اگر یک شعر متفاوت، با نگاه و تصاویر تازه، زبان و واژگانی بدیع در اینترنت منتشر کنید، چند ساعت بعد دهها کپی از روی آن درست میکنند و باز در اینترنت منتشر میکنند. تصویرهایت به یغما میروند، واژههای نوبافته و خودساختهات به تاراج میروند، بازیهای کلامی   و ایدههایت را به یغما میبرند! حالا اگر چند سال طول بکشد تا شما این شعر را در مجموعهای به نام خود ثبت و منتشر کنید، دیگر، آن شعر، نه تازگی دارد و نه مال شماست! بسیاری فکر خواهند کرد که شما کپی دیگران شدهاید! من نمونههای زیادی در این مورد دیدهام. حتا ستونی باز کردیم در «ادبیات و فرهنگ»   ویژهی   سرقتهای ادبی در اینترنت! با این همه، من هم بناگزیر گهگاهی از امکان اینترنت برای انتشار اشعارم استفاده میکنم. شما اگر به سایت نویسا یا آرشیو همین «ادبیات و فرهنگ» و چند سایت دیگر نگاه کنید، بسیاری از سرودههای مرا در آنها پیدا خواهید کرد.
 
حامد رحمتی: بعد از مهاجرت و دوري از وطن به صورت قابل ملاحظه اي وقت خود را صرف   ادبيات و فرهنگ كرده ايد اگر بخواهيم يك دسته بندي كلي از ادبيات مهاجرت داشته باشيم   شما جزو چهره هاي   تاثير گذار بوده ايد به نظر شما تلاش شاعران مهاجر يا مهاجران شاعر راضي كننده بوده است؟
 
میرزاآقاعسگری(مانی): بله! تلاش آنها هم راضی کننده است و هم درخشان. ادبیات و شعر ایران در بیرون از مرزهای ایران راههای تازهای را یافته و پیموده است. در محتوا، در نوع نگاه، در زبان و در آزادگی که اصل همه چیز است در ادبیات. شعر اروتیکی مدرن ایران امروزه در خارج از ایران نضج و گسترش یافته است. من ۱۲ سال پیش رسالهی « ادبیات و اروتیسم » را منتشر کردم. این کتاب، راه را برای شناخت اینگونه ادبیات و شعر بازتر کرد. از دوسه سال بعد از آن، شعر اروتیکی ایران در برونمرز شتاب و دامنهی تازهای گرفت و الان یکی از شاخصهای شعر امروز است. البته با کمی تأخیر، این نحله از شعر به ایران هم راه یافت. در مورد شعر سیاسی - که در ایران زبان در کام فروکشیده است-، در برونمرز راههای پر پیچ و خمی طی شده. آثار زیادی بوجود آمده که البته همهشان بسامان نیستد اما به بقاء شعر اجتماعی و پیمانسپار یاری رسانده است. داستان از این قرار است که اگر شما در ایران، شعر اجتماعی را به گونهای بسرائید که دستگاه سانسور آن را نفهمد، مردم هم آن را نخواهند فهمید. اگر طوری بنویسید که مردم بفهمند، دستگاه سانسور هم خواهد فهمید و جلوی انتشارش را خواهد گرفت. به این میگویند بنبست ادبی در یک کشور! تنها راه، حذف دستگاه سانسور از فاصلهی ادبیات و مردم است. آن هم میسر نیست مگر با حذف سیستمی که سانسور یکی از ابزار سلطهی آن است! این یکی هم که کار شاعران و نویسندگان نیست. پس، میتوان پرسید که آیا ادبیات و فرهنگ در ایران در بنبستی مرگ آور گیر نکرده است؟! در بیرون از ایران، شماری از شاعران و نویسندگان از نعمت آزادی بهره گرفتند و چنان سرودهاند که میخواستهاند.خودسانسوری هم که یک ویروس سیاسی خطرناک است کم و بیش از روان و فکر آنها پاک شده است.   
شعر ایرانیان در تبعید و مهاجرت به شعر امروز اروپا و آمریکا نزدیکتر شده است. به شعر امروز جهان نزدیکتر شده است. تا حدود زیادی خرافه و دین و سنت و عرف ایرانی را پشت سر گذاشته است. فضاهایش آزادتر و دلنشینتر شدهاند.زبانش راحتتر و فراگیرتر شده است. این یک مبحث جدی است. دیگران در بارهاش کم و بیش نوشتهاند.من هم چندین مقاله و پژوهش در این باره منتشر کردهام. همین ماه پیش ماهنامهی « آرش » در فرانسه به مدیریت پرویز قلیجخانی شمارهای ویژهی ادبیات تبعید و مهاجرت منتشر کرد در ۵۹۰ صفحه و با خطوط ریز. بخشی از پروندهی فکری و کاری ادبیات برونمرزی ایران را میتوان در همین شماره ۱۰۰ آرش دید.
 
 
  حامد رحمتی: آقای عسگری ضمن سپاس از شما بابت فرصتی که به من دادید به هرحال فرصت مغتنمی بود که با شما به گفتگو بپردازم   برای ما از کتاب هایی که در دست چاپ دارید بگوئید؟
 
میرزاآقاعسگری(مانی): همین چند روز پیش دو کتاب: « خنده های پنهانی » (۲۷۰ صفحه طنز ادبی و سیاسی) و چاپ دوم « رهپویان اندیشه » (۱۶ مصاحبه با شاعران و نویسندگان تبعیدی و معترض در زمینهی ادبیات و فرهنگ و سیاست) را منتشر کردم. به زودی دیوان اشعارم با نام« خوشهئی از کهکشان » منتشر خواهد شد. تا دوسه ماه دیگر کتابهای زیر را منتشر خواهم کرد:
ترور در بُن (یک رمان مستند به آلمانی و فارسی. در بارهی زندگی و ترور فریدون فرخزاد)
ادبیات سیاسی و سیاست ادبیات (مجموعهای از مقالات من در زمینهی ادبیات، زبان، فرهنگ و فلسفه.)
داستانهای من (مجموعهای از داستانهای کوتاه)
زیر پوست ابدیت ( چاپ دوم رمانی کوتاه. در آمریکا)
دشنه و نوشدارو (چاپ دوم. مجموعهای ٣۰۰ صفحهای از نقد و بررسی شاعران و منتقدان بر شعرهایم. به همت خانمها: مرجان آریا و سپیده صدری)
معجزه در اشارت انگشت (چاپ دوم. برگزیدهای از گفتگوها بامن. به همت کوروش همهخوانی)
٨ داستان برای کودکان و نوجوانان
خشت و خاکستر (اتوبیوگرافی من در دو جلد.چاپ سوم)
***
درباره‌ی شاعر
 
ﻣﻴﺮﺯﺍﺁﻗﺎﻋﺴگرﻯ(ﻣﺎﻧﻰ) ﺩﺭﺳﺎﻝ۱۳۳۰ ﺩﺭﺍﺳﺪﺁﺑﺎﺩِﻫﻤﺪﺍﻥ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ. ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﺩﺑﻰ ﺭﺍ ﺩﺭﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻰ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﺮﺩ. ﺁﺛﺎﺭﺵ ﺩﺭ ﻧﺸﺮﻳﺎﺕ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﻳﺎﻓﺘﻨﺪ. ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮﺵ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ » ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ» ﺩﺭ ۱۳۵۴ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ۴۰ ﺟﻠﺪ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﺭﺳﻴﺪه‌اﻧﺪ. ﻣﺎﻧﻰ ﻧﻘﺪ ﺍﺩﺑﻰ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﻰﻧﻮﻳﺴﺪ. ﺑﺮﺍﻯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻰﺁﻓﺮﻳﻨﺪ. ﻋﺴگرﻯ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﻴﺰ ۱۳۶۳ درﺁﻟﻤﺎﻥ مقیم شد ﻭ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ﺩﺭﺁﻥ ﻛﺸﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰﻛﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺁﻓﺮﻳﺪه‌هاﻯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻰ ﻭ ﺑﺮﺧﻰ ﺯﺑﺎﻧ‌‌ﻬﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ، ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻳﺶ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻧﺸﺮ ﻳﺎﻓﺘﻪﺍﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ﻳﻚ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ‌ی ﺷﻌﺮ ﻭ ﻧﺜﺮ ﺑﻨﺎﻡ «ﺳﻨﻔﻮﻧﻰ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ» ﺑﻪ ﺁﻟﻤﺎﻧﻰ، ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ «ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻬﺎﺭ» ﺑﺮﺍﻯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﻤﺎﺭﻛﻰ ﻧﺸﺮ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ، ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﺳﺮﻭﺩه ها ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧ‌ﻬﺎﻯ ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﻰ، ﺳﻮﺋﺪﻯ، ﮊﺍﭘﻨﻰ ﻭ ﻧﺮﻭﮊﻯ ﭼﺎﭖ ﺷﺪه اﻧﺪ. مانی از سال ۱۳۶۷ وقت خود را یکسره به فعالیتهای مستقل ادبی و فرهنگی اختصاص داد. او بنیانگذار و سردبیر ماهنامه‌ی الکترونیکی «ادبیات و فرهنگ»- وعضو اتحادیه‌ی نویسندگان آلمان است.
 
ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻣﺎﻧﻰ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ :
 
ﺷﻌﺮ:
* ﻓﺮﺩﺍ ، ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ . ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﮔﺎﻡ ، ۱۳۵۴.
* ﻣﻦ ﺑﺎ ﺁﺑﻬﺎ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺭﻡ . ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﮔﺎﻡ ، ۱۳۵۵.
* ﺗﺮﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﻯ ﺻﻠﺢ . ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﻫﻮﺍﺩﺍﺭﺍﻥ ﺻﻠﺢ ،۱۳۶۱.
* ﺁﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺟﻤﻬﻮﺭﻯ . ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻫﺪﻫﺪ ، ۱۳۶۱.
* ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺗﻠﺦ . ﺁﻟﻤﺎﻥ : ۱۳۶۴.
* ﺧﻄﺎﺑﻪ ﺍﺯ ﺳﻜﻮﻯ ﺳﺮﺥ . ﺁﻟﻤﺎﻥ : ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻧﻮﻳﺪ ، ۱۳۶۶.
* ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ . ﺁﻟﻤﺎﻥ : ﻧﻮﻳﺪ ، ۱۳۶۷.
* ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﺭ ﺗﻮﻓﺎﻥ . ﺁﻟﻤﺎﻥ : ﻧﻮﻳﺪ ، ۱۳۶۷.
* ﺗﺮﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﻯ ﻣﻬﺘﺎﺏ (ﻧﻮﺍﺭﺷﻌﺮ) ﺳﻮﺋﺪ:ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﻭﻫﻨﺮﻯ ﻧﺴﺘﺮﻥ، ۱۳۶۷
* ﻋﺸﻖ ، ﻭﺍﭘﺴﻴﻦ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻯ . ﺁﻟﻤﺎﻥ : ﻧﻮﻳﺪ ، ۱۳۶۹.
* ﻛﺘﻴﺒﻪ‌ی ﺟﺎﺭﻯ ( ﻧﻮﺍﺭ ﺷﻌﺮ ) . ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ : ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﻳﻠﺪﺍ ، ۱۳۷۰.
* ﺳﻨﻔﻮﻧﻰ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ( ﺑﻪ ﺁﻟﻤﺎﻧﻰ ). ﺁﻟﻤﺎﻥ : ﻧﺸﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﻤﻠﻞ ، ۱۳۷۰.
* ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻥ ﺷﺎﻋﺮ. ( ﮔﺮﺩﺁﻭﺭﺩﻩ‌ی ﺷﻌﺮ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﺮﺯﻯ) . ﺳﻮﺋﺪ: ﻧﺸﺮ ﺑﻴﺎﻥ ، ۱۳۷۱.
* ﻣﻴﻨﺎﻯ ﺗﺎﺑﺎﻥ . ﺁﻟﻤﺎﻥ . ﻧﺸﺮ ﻫﻮﻣﻦ ، ۱۳۷۱.
* ﺯﻳﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﻭﺍﮊﻩ . ﺁﻟﻤﺎﻥ . ﻧﺸﺮﻫﻮﻣﻦ . ۱۳۷۲ .
* ﺗﺮﺍﻧﻪﻫﺎﻯ ﺟﺎﺩﻩ‌ی ﺍﺑﺮﻳﺸﻢ ، ﺗﻬﺮﺍﻥ . ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪ. ﺑﻬﺎﺭ۱۳۷۳
* ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺷﻦ - ﺗﻬﺮﺍﻥ. ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﻭ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺗﻰ ﺻﺪﺍ. ﺑﻬﺎﺭ۱۳۷۴
* سپیده ی پارسی. آلمان. نشر هومن. زمستان ۲۰۰۰
* دوسوی پلک تماشا. صدای شاعر. آلمان. نشر نیماد. زمستان ۱۳۸۰
* اریش فرید، شاعر عشق، زندگی ومرگ. ترجمه مشترک با مهدی سردانی. انتشارات قصیده سرا. تهران. زمستان ١٣٨٣
 
 
ﻧﺜﺮ:
 
* ﺣﻤﺎﺳﻪ‌ی ﻫﺴﺘﻰ ﻭ ﺭﺍﻛﺐ . ﺗﺒﺮﻳﺰ : ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﺩﺍﺭﻭﻳﮋ ، ۱۳۵۷ .
* ﻣﻨﺎﻇﺮ ﺯﺍﺩﺑﻮﻣﻰ . ﺳﻮﺋﺪ : ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻧﺴﺘﺮﻥ ، ۱۳۶۷.
* ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺷﻌﺮ . ﺁﻟﻤﺎﻥ : ﻧﻮﻳﺪ ، ۱۳۶۸ .
* ﺧﺸﺖ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ. ﺑﻴﻮﮔﺮﺍﻓﻰ (دوجلد ) چاپ دوم. هومن . آلمان
* ﻫﺴﺘﻰﺷﻨﺎﺳﻰِ ﺷﻌﺮ. انتشارات قصیده سرا. تهران. بهار ١٣٨١ . ﮔﻔﺘﻤﺎﻥ ﻫﺎﻯ ﺗﺌﻮﺭﻳﻚ ﺷﻌﺮ.
* باد در تنبان، به از باد در میدان! (طنز). انتشارات هومن. آلمان. سال ٢٠٠٣
* ادبیات واروتیسم. آلمان. نشر هومن. بهار ۱۳۸۱/ پائیز ۱۳۸۴
* دشنه و نوشدارو(بررسی آثار مانی). انتشارات هومن. زمستان ٢٠٠٥. آلمان
* معجزه در اشارت انگشت. گفتگوهائی با مانی. انتشارات هومن. زمستان ٢٠٠٥. آلمان
* زیر پوست ابدیت. یک داستان بلند. ١٤٨ صفحه. انتشارات هومن. سال    ٢٠٠٥. چاپ دوم: نشر کتاب. آمریکا. سال ۲۰۰٨
* خنیاگردر خون. در شناخت فریدون فرخزاد. سال ٢٠٠٥. انتشارات هومن. آلمان. چاپ دوم: شرکت نشر کتاب. آمریکا. سال ۲۰۰۷
* رهپویان اندیشه. گفتگوبا نویسندگان. انتشارات باران.سوئد. سال ۲۰۰۷
 
ﺑﺮﺍﻯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ:
 
* ﮔﺮﮒ ﺧﺴﺘﻪ ( ﻧﻤﺎﻳﺸﻨﺎﻣﻪ‌ی ﻣﻨﻈﻮﻡ) . ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﺍﻟﻬﺎﻡ ، ۱۳۵۷ . ﭼﺎﭖ ﺩﻭﻡ : ﺳﻮﺋﺪ ، ﻧﺴﺘﺮﻥ ، ۱۳۶۷ .ﭼﺎﭖﺳﻮﻡ:ﺭﻧﮕﻴﻦﻛﻤﺎﻥ.ﺍﻣﺮﻳﻜﺎ
* ﺑﺮﻭﻳﻢ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﭽﻴﻨﻴﻢ . ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﺍﻟﻬﺎﻡ ، ۱۳۵۷.
* ﻗﺼﻪ‌ی ﻋﻤﻪ ﮔﻠﭽﻴﻦ ( ﺑﺎ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻛﺮﻳﻢ ﺯﺍﺩﻩ) . ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﻛﺎﻧﻮﻥ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻓﻜﺮﻯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ، ۱۳۵۸.
* ﺧﺎﻟﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ( ﺑﺎ ﻡ . ﻛﺮﻳﻢ ﺯﺍﺩﻩ ) ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﺷﺮﻛﺖ ۴۸ ﻗﺼﻪ ، ۱۳۶۴.
* ﺍلاﻍ ﺯﻧﮕﻮﻟﻪ ﺩﺍﺭ ( ﺑﺎ ﻡ . ﻛﺮﻳﻢ ﺯﺍﺩﻩ) . ﺗﻬﺮﺍﻥ : ﺷﺮﻛﺖ ۴۸ ﻗﺼﻪ ، ۱۳۶۴.
* ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻬﺎﺭ . ﺁﻟﻤﺎﻥ : ﻧﻮﻳﺪ ، ۱۳۶۶.
* ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻬﺎﺭ ( ﺑﻪ ﺩﺍﻧﻤﺎﺭﻛﻰ) . ﺩﺍﻧﻤﺎﺭﻙ: ﺍُﺭﻧِﻨﺲ ﻓﻮﺭلاﮒ، ۱۳۶۸
  * رنگین کمان. شعر برای کودکان. نشر اشاره. تهران. ۱۳۷۹. (ناشر، بدون مجوز از شاعر، این کتاب را با نام نیما لشکری به چاپ رسانده است!)
* چهار شنبه سوری. تهران. نشر اشاره.. بهار ۱۳۷۹ شعر برای کودکان. (ناشر، بدون مجوز از شاعر، این کتاب را با نام نیما لشکری به چاپ رسانده است!)
*   برف بازی شعر برای کودکان. نشر اشاره. تهران. ۱۳۷۹. (ناشر، بدون مجوز از شاعر، این کتاب را با نام نیما لشکری به چاپ رسانده است!)
 
 
 





www.nevisandegan.net