مانی
یادداشتهائی بهجای شعر
تاريخ نگارش : ٣۰ مرداد ۱٣٨٨

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

میرزاآقا عسگری.مانی
 
یادداشتهائی بهجای شعر
 


در شکنجهگاه،
او چنگ در گلوبندِ تو انداخت
مهرهها گسیختند
و ما بر زمین ریختیم
               روی لایهای از خون.
 
<><><>

بیآن که در زندان باشم
هرشب، در پیکر شما
به من تجاوز میشود.
بیآن که مرده باشیم،
هزارسال است ما را کُشتهاند.
 
در زندان بزرگِ باور به ما تجاوز کردند،
با واژههای:

قرآن ، زندان، تعزیر،
دین، بازجو، شهید،
مومن، شلاق، الله،
کربلا، گلوله، تجاوز.
امام زمان، مرجع تقلید، امت.

هزار سال است دفنمان کردهاند
در همین واژهها
بیآن که مرده باشیم!

<><><>

اگر این مومنان خونآشام، ایرانیاند،
حاشا که ایرانی باشم.
اگر این شکنجهگران، مردانِ اللهاند،
بیخردم اگر کافر نباشم.
اگر این خونآشامان، ناایرانیاند،
ناایرانیام اگر ایرانی نباشم!
 





www.nevisandegan.net