مانی
پاره‌های یک منظره!
تاريخ نگارش : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

میرزاآقا عسگری(مانی)

شعر «پاره های یک منظره» با همین نام در چهارسال گذشته دوسه جا در اینترنت نشریافته. نزدیک به دوسال پیش نیز در دیوان دوجلدی سروده هایم با «خوشه ای از کهکشان» در شرکت کتاب در آمریکا منتشر شد. خوانش این شعر و تفسیری بر آن با همین نام، دوبار در سال گذشته از رادیوی آقای سعید قائمقامی پخش شد. همین تفسیر و شعر با همین نام در سال گذشته در فصلنامهی «بررسی کتاب» هم منتشر شد. حالا اگر کسی بیاید و اسم کتاب شعرش را بگذارد «من، پاره های یک منظره هستم»! به او چه باید گفت؟!
اهل ادب و شعر می دانند که حدود ۲۴ سال پیش کتاب شعر «ماه در آینه» را که یکی از پرفروش ترین کتابهای شعربرونمرزی بود در انتشارات نوید منتشر کردم .این کتاب در آمریکا هم بازچاپ شد. نزدیک به دوسال پیش هم با همین نام در دیوان دوجلدی اشعارم در آمریکا بازنشر یافت. حالا اگر یک خانم و آقا بیایند و همین یکماه پیش نام قطعه ی تئاتری شان در لس آنجلس را بگذارند «ماه در آینه» براستی به آنان چه باید گفت؟ هر دوی این موارد، و موارد دیگری که دزدی متنها و مضامین و حتا پاراگرافهائی از شعر من بوده اند زمانی صورت می گیرند که چشم های اینترنت در تک تک خانه ها، مردم را می پایند! این شعر را داشته باشید تا تفسیر نگاشته شده بر آن را هم بزودی در همینجا دوباره بخوانید.


پاره‌های یک منظره


۱

پنج گویچه‌ی زرد را
از لای علف‌ها برداشتم.
جهان را از چشم عموهایم نهاندم
تا مشت‌هایم از ستاره‌های فروافتاده پر شود.

کهکشان ِسایه
هفت کره‌‌ی پرتوافکن بر شانه‌ام ‌می‌نهد.
                            دریائی در کار نیست
با این‌همه، مرا بر خیزاب‌هایش خواب ‌می‌کند
                        تا نمناک به بامداد روم.

بال‌های شاهین
برشی از سپیده را بر درخت عناب ‌می‌اندازد.
دامن پیراهنم
زیر چکه‌های تابان تابستان.
بوته‌‌ی خطمی، ‌خَم ‌می‌شود
                   تا دشت را ببینم.

آموخته‌ام:
به جای شبنم بنویسم: رود،
به جای رود بنویسم: دریا
به جای دریا، شعر بنویسم!

۲

سگ ملایم
از گل سپید طلوع ‌می‌کند.
لکه‌ئی اخرائی برسبز ‌می‌دود، ‌می‌ایستد.
کفش‌های فلسفه را
   - که از تاریکخانه‌‌ی تاریخ دزدیده -
                         به بازی ‌می‌گیرد.
چیناب‌های آسمان
روی چشم‌انداز ‌می‌موجد.
در تابی، ‌‌بی‌تابم
که ‌می‌رود، باز‌‌نمی‌گردد.

خواب علف‌ها که پُر از مه بود
از پرنده، پُر‌می‌شود.
درخت
سایه‌‌ی خنک و زرد برکف دستانم ‌می‌پاشد.
سگ، کفش‌های کهن را ازهم گسیخته،
کش و واکش ‌می‌رود که بخوابد.
یاد گرفته‌ام:
به جای کتاب بنویسم: کفش
به جای عالِم بنویسم: کهن
و روی کهن، ضربدر قرمز بکشم.

۳

چشم‌انداز، از گذر بامداد، داناتر شده.
تکدرخت توت، دشت را شیرین ‌می‌کند
کاسه‌ام سرشار از قصیده‌‌ی بیت بیت شده‌‌ی انگور.
آبچاله‌‌ی لرزان
انگشتانم را که بلیسد
هستی، از دیدگاه ِعموهایم خواهد پرید!
با آن که شب از روی جهان رفته،
هنوز چند یادداشت نورانی‌اش در آسمان برجاست.

‌آموخته‌ام:
به جای ستاره بنویسم: یادداشت
و دفترم را با آن‌ها پرکنم.

تا سارها چیستان باستانی را با نک‌هاشان بگشایند،
میهن‌ام را از آبچاله بر‌می‌دارم.
آموخته‌ام:
به جای کشور بنویسم: سنگ
به جای جهان بنویسم: آب
و به جای آدم بنویسم: ماهی.

۴

پروانه‌‌ی سپید را
چه کسی با لکه‌های زرد و سیاه نگارین کرده؟
زیر درخت سماق
دوخرگوش به جای خسرو و شیرین،
معاشقه را عشق ‌می‌کنند.
آموخته‌ام:
به جای عشق بنویسم: معاشقه
و شعرهایم را از آن پرکنم.
روی گل لِویس*
خرمگس در جستجوی واژه‌هاست
تا شعر ‌امروزش را بنویسد.
‌می‌گوید:
به جای واژه، بوسه برچین
و شعرهایت را با آن بنویس!



۵

قناری
از قله، روی جهان باز ‌می‌شود.
اگر جیغ یک درنا
چشم‌انداز را دونیمه ‌‌نمی‌کرد
          اکنون سرتاسر زمینه: سبز
پسزمینه: قهوه‌ای
دوردست: آ‌‌بی‌ نشکفته بود

پنج گردبادبانو
باله‌‌ی ناروشنی ‌را بر دشت می‌‌نگارند ‌
نیمروز، بیدارم کرده است
باد، پرچمی‌را به دهان گرفته
به کشوری گمشده ‌می‌برد.
عموهایم
تکه‌های منظره را به هم ‌می‌چسبانند
جهان دوباره کامل ‌می‌شود.
‌آموخته‌ام:
به جای قاصدک بنویسم: پرچم
به جای میهن بنویسم: کشوری گمشده
و به جای شعر بنویسم: گردباد!
تا عموهایم برای همیشه گیج بمانند!
--------------
گل لویس= شقایق. در گویش اسدآبادی که هنوز هم بسیاری از واژگان پهلوی ساسانی را در خود نگهداشته ست.







www.nevisandegan.net