مانی
به من گرمتر آیی!
تاريخ نگارش : ۲۴ اسفند ۱٣٨۹

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    


مانی

به من گرمتر آیی



زیبا که ناگهان تاریک رود،
بر ناخن پرنده ‌یکی ستاره بشکفد.
آواز که ناگهان خامُش شود
بوته‌‌ی بهاری، برگ برافشاند.
دل که ناگهان بخوابد
واژه بر لب، بیدار دود.

مادر که نرم و نارین شود،
گورستان، درخت بزاید.
و چون گِرد است.‌این زمین دادار
میهن که بدان‌سوی‌تر رود
ازین‌سوی‌تر نزدیکتر‌آید.

نازنینم!
از رگ‌هایم که کوچ کنی
چون گِرد است ‌این دل شیشه‌ئی
چکه چکه بدان بازگردی.

ببین
چیزی که درآن شکفته،
               نرم
یا خاک ‌می‌شویم
گم ‌نمی‌رود
‌نمی‌تواند برود.

خاموشی، پرنده‌ئی شوخ‌تر است
برکه‌‌ی یگانگی را
کُندتر ورق بزنیم
تا از جاذبه‌اش خیس‌تر شویم.

راه‌ها به رُم ‌می‌روند
رگ‌های من به دل تو.

زیبا که ناگهان تاریک رود
تاریک، ناگهان زیباتر پدید‌آید

با زبانی گویاتر:
از تو که سردتر شوم
به من گرمتر ‌آیی!





www.nevisandegan.net