مانی
مانی: پشت پای سفرکرده‌ها، پروانه بپاشم
تاريخ نگارش : ۱۲ ارديبهشت ۱٣۹۱

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    


میرزاآقا عسگری.مانی


بی‌پرده



پرده‌‌ی پُرستاره را
از روی باغ که بردارم
بیدار خواهی شد
و خود را در واژه‌‌ی سپیده خواهی یافت.

جای تو در دهان افق نیست
                           پر بگیر!

فراموش ‌‌نمی‌کنم
هر بامداد باید
در واژه‌ئی دگر از خواب برشوم
         تا این کتاب، سبز بماند.

*

هرگاه شولای نور را
بر شانه‌‌ی درخت بیندازم،
شعر ِ پا به سفر را
از دروازه‌‌ی شهود بگذرانم،
هرگاه پشت پای سفرکرده‌ها، پروانه بپاشم
بیدارتر خواهی شد در واژه‌‌ی پرنده
         که بر شانه‌ام قرار ندارد!

اینگاه
روز، راه خواهد افتاد
چون جمله‌ای در کتا‌‌بی‌ سپید
تا دریافتی ‌تازه در زبان بگشاید.

*

به این پرنده
که بزودی در هوا آب ‌می‌شود
گفته‌ام
- اگر بپذیرد -
که شعر من را دست کم گرفته‌ئی
ازین گونه که برآن تخم هشته‌ای!
این شعر نیست،
شاخه‌‌ئی از شهود عیان است
- جهنده -
جهان است!
هر بار که ‌می‌خواند
دریافتی ‌شفافتر در باغ ‌می‌گشاید.

روز را
از روی باغ که بردارم
بیدارتر خواهی شد
و از میان این - آن همه کلمه
خود را در واژه‌‌ی جهنده
- جهان -
خواهی یافت.






www.nevisandegan.net