مانی
مانی: اگر دوباره زاده شوم چه خواهم کرد؟
تاريخ نگارش : ۱۵ آبان ۱٣۹٣

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

میرزاآقا عسگری مانی

در زیستی دوباره
<><><>
در زیستی دوباره چه خواهم کرد؟
همیشه کودکی دبستانی خواهم ماند.
اگر نشد، نوجوانی عاشق وپخمه،
یا بیست سالهای احساساتی و گیج.
یا کوهنوری تنبل و رجزخوان،
یا یک انقلابی کماندیش اما پرشور
یا قهرمانی شکستناپذیر دربرابر پدر.
یا شیفتهی تصویرخود درآینه .
یا چه میدانم، از بیستسالگی به بعد
به زنانی که آری گفته‌ام، خواهم گفت نه!
به زنانی که نه گفته‌ام، خواهم گفت آری!
اگر دوباره زاده شوم ، شرم را ازعشقبازی خواهم کاست.
و با کافران همپیمان خواهم شد.
به فواحش؛ به صورت معشوق خواهم نگریست.
به محجبههای بازجو به صورت فاحشه.
آنگاه، جامههایی را که گذاشتهام
تا در زمان مناسب بپوشم، میپوشم
و درهیچ مطبی به انتظار پزشکان ابله نمینشینم.
از میان همهی کتابها، تنها دن کیشوت را میخوانم.
وبه جای هرچه موسیقی یا سنفونی خودم سوت میزنم!
و البته خواب را به عنوان بهترین دوست برمیگزینم؛
ورزش را به عنوان بهترین معشوق؛
و موسیقی را به عنوان بهترین مادر.
اگر دوباره زاده شوم همچنان شورشی خواهم بود.
نخستین سنگ را نه به سوی سگهای ولگرد،
که به سوی الله پرتاب میکنم.
دیگر نه بر برفها که به گورهای مقدس میپاشم!
دیگر نه برخاک که به پیشوایان خرافه تف میاندازم.
دیگر نه به مدعیان رهبری
که به پرندههای بی‌ادعا اقتدا میکنم.
و البته به دور از چشم معشوق امروزم
            - که زن آیندهام خواهد بود -
با زن امروزم که معشوق آینده‌ام خواهد بود می‌خوابم!                                                                                                                                                            
البته؛ همان پدر پیشین‌ام را برخواهم گزید
(یا او مرا برخواهد گزید!)
به جای مشاجره، با او به دختربازی میروم.
با دوستانِ امروزم دیگر دوست نخواهم شد.
با دشمنان امروزم،هرگز آشتی نخواهم کرد.
(در نخستین زندگی تنها، دشمنانم را آگاهانه برگزیدم)
در زندگیِ بعدی؛
کفشهای تازهام را برای میهمانیهای نامعلوم
                درگنجهی فراموشی نخواهم نهاد.
میپوشم، دربرف ولجن میدوم و حال میکنم.
اگر دوباره زنده شوم البته که نه ایرانی، و نه مسلمان
نه دورو؛ و نه ابله، بلکه یک گرگ زیبا و شجاع زاده خواهم شد
و روی برفهای قطب
پستانهایت را با دندانهایم
                   رگ به رگ خواهم کرد
تا قطب، گرم شود
و بتوانیم برای سومین بار زنده شویم!
چرا که تنها عاشقان سهباره زنده خواهند شد.





www.nevisandegan.net