مانی
دره ی دزدان *
تاريخ نگارش : ۲۷ مهر ۱٣۹۵

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

در دره ی دزدان زاده شدم
پس،گوهرشعر را از الاهه ی شعر ربودم
بی آن که دزد باشم!

وحوشِ سرگردان
از دهانِ دره درون می آمدند
گوارده می شدند
و در پایان دره، زیر ستاره ها ی فروسوخته می خموشیدند.
سمت چپم غروب بود
پگاه را گم کرده بودم، شاید نبود، نیست، نخواهد بود.
زانکه زمان به واپس نمی رود
این غروب هم به پگاه بازنمی گردد.

اینجا «دزدان دره »است
جایی که اهریمن خوشه ی ستارگان،
وخوک های گرسنه، خوشه های انگور را می بلعند.
اینجا گرگِ فلسفه دان، باخرگوش بازیگوش تانگو می رقصد،
و روباه واعظ، رهبرکبوتران است.

«دزدان دره» میهن من بود، هست، خواهد بود.
صخره های بلندش تراشه های تاریخ را که در خود نهان دارند
                                              به کف دره می ریزند.
جوباری که روزی آواز نکیسا و سینفونی بلابارتوک بود
نسیم را در دره خنک می کرد، و دیگر نخواهد کرد!

بخشی از کهکشان شبی درون دره که لغزید،
روشنایی بر لاک پشتها روان شد
و دره ناگهان، معبد موبدان شد. دیگر نمی شود!
آنگاه، مار حجیم تاریکی، دره را به تمامی پرکرد.
غروب و تکه های کیهان کوچیده بودند
تنها دزدان فرمان می راندند.

در این دره زاده شدم
دیگر نمی شوم. نمی توانم بشوم.!

در رژه ی گرگ ها،
از «دزدان دره» به سوی دیگری از حیات پرتاب شدم.
غارها و صخره ها بجا ماندند،
شکافها در سنگصخره ها به جا ماندند،
گرگ ها و روباهان به جا ماندند. می مانند.
چندی ست
لای ملودی های بلابارتوک پنهان می شوم
دزدکی به دره ی دزدان بازمی گردم
و در خیالِ سپیده دم
با آرزوهای مرده و روزهای غروب کرده ام تانگو می رقصم.

با آن که رعد ؛ گرده ی دره را تازیانه می زند،
آذرخش ، پوست مار را رخشان می کند،
برف، بر مردگان می بارد،
و دزدان، هرچه از کهکشان را که می دزدند
در شکافهای تاریک می نهانند.
من لا به لای ملودی ها با مردگان می رقصم.
پگاه گم شده
غروب ته نشسته
تاریکی در هاضمه ی دره متراکم شده
و دزدان
در این دره ی باستانی، ربودن تمام کهکشان را به کمین اند.

۱۶ اکتبر ۲۰۱۶
-----------------------------------------------------
* دوزان دره (دزدان دره) دره ای است میان کوه های شمال غربی اسدآباد که گفته می شد پناهگاه دزدان منطقه بود. نوجوان که بودم، گاهی دربامداد، پخش صوتی برمی داشتم، به این دره می رفتم و در سکوت ترسناک و در خلوتی بیناکهکشانی به سنفونی «رقص خلق رومانی» (رقص مردگان) اثر بلابارتوک Bela Bartok آهنگساز نامدار مجاری گوش می سپردم.





www.nevisandegan.net