مانی
در پستوی زبان پارسی چه می گذرد؟
تاريخ نگارش : ۱۵ بهمن ۱٣۹۵

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    





بخش یک: رد پای توحشِ و خشونت فرهنگی در زبان پارسی

لازم نیست حتما زبانشناسی زبده باشیم تا بیماریهای مزمن فرهنگی نیاکانمان را در زبان روزمره‍ی پارسی بیابیم. بیماریهایی که در ما نهادینه شده اند، و در حضوری مرئی و نامرئی، - در زبان کاربردی و در ضمیر نا به خود آگاهِ - مارا رهبری می کنند. تاریخ، فرهنگ و منش هرملتی ازجمله در زبان آن مردم جاری است. زبان پالایش نیافته نشانه‍ی فرهنگ پالایش نیافته است. توحش پنهان در زبان، برخاسته از گوهر توحش در میان بسیارانی از پیشینیان ما است. در این باره، سالها پیشتر دو نوشته و چند گفتار داشتم؛ و اکنون برآنم تا هرازگاهی به آسیب شناختی این بیماری پنهان در زبان پارسی بپردازم. تنها راه و ابزار این کالبدشکافی، شکافتن پوسته‍ی زبان و سرکشی به زوایای پنهان اما عادی شده‍ی آن است.

سرراست می روم سراغ نمونه ها: یکی از واژگان تازی که جای وسیعی در زبان پارسی برای خود گشوده واژه‍ی «قربانی» است که فراتر از جایگزینی در زبان، درایش یا تأثیری شگرف در فرهنگ و شیوه‍ی روش، منش ما داشته است. «در روایات مختلف دین اسلام آمده‌است که ابراهیم پیامبر دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدتها بعد، هنگامی که اسماعیل به سنین نوجوانی رسیده بود، فرمان الهی چندین بار درخواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر می‌روند و ابراهیم آماده سر بریدن فرزند محبوب خود می‌شود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان می‌یابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم می‌فرستد. (گویا طویله‍ی گوسفند هم داشته است!)این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضه‌ای برای حجاج می‌گردد تا در این روز قربانی کنند.»

البته هندی ها ، عیلامی ها و ایرانی ها هم پیش از ظهور اسلام مراسم قربانی در پیشگاه خدایان داشته اند:«کرپن‌ها، همان روحانیان دین «مهر» بوده‌اند و به دلیل قربانی کردن «گاو» از سوی ایشان، واژهٔ «قربانی» نیز از همینان برگرفته شده البته برخی معتقدند به دلیل اینکه این عمل برای رضای الله و نزدیکی به الله «قربتا الی الله» انجام می‌شود این عید را عید قربان می‌نامند.» ویکی پدیا
به نوشته‍ی فردوسی، ایرانیان تا پیش از ظهور ضحاک، گیاه خوار بوده اند و پس از ظهور و فرمان او آغاز به کشتن چهارپایان و خوردن گوشت آنها کردند:

جز از رستنیها نخوردند چیز ز هرچ از زمین سر برآورد نیز
پس آخر شه بدکنش رای کرد به دل کشتن جانور جای کرد
ز هر گونه از مرغ و از چارپای خورش کرد و آورد یک یک به جای

به هر روی آنچه امروز در میان ما ایرانیان روان و دوان است، قربانی شدن و قربانی کردنی است که از ادیان ابراهیمی برخاسته و امروز نه تنها جهان اسلام را در خود گرفته، ایرانیان را هم که روزگاری کشتن چهارپایان و خوردن گوشت آنها را گناهی بزرگ می دانستند زیر چیرگی خود برده است. ابراهیم پدر ادیان یهود ، ترسا و اسلام کسی بود که می خواست پسرش را به فرمان و خواسته‍ی الله در پیشگاه او سرببرد و به اصطلاح «قربانی» کند. پسرش اسماعیل را برداشت و برد تا سرش را گوش تا گوش ببرد. کارد را که بر گلوی فرزند گذاشت وحی آمد که ای ابراهیم به جای پسرت گوسفندی را قربانی ما کن. ابراهیم چنین کرد و از آن پس تا کنون، پیروان ادیان ابراهیمی دارای عیدی شدند با نام «عید قربان» که سالانه میلیونها گوسفند را در روز عید قربان در هرجایی که زندگی می کنند و به ویژه در مراسم حج در خانه‍ی الله «قربانی» میکنند. اگر آن «وحی = اندکی خرد» نمی بود، امروزه باید در روز عید قربان میلیونها انسان در پیشگاه الله فدا می شدند.
قربانی کردن با نیت و مناسک ابراهیمی از راه اسلام وارد ایران شد. انجام مراسم قربانی در عروسی ها و عزاها، در پیشبازها و بدرقه ها، و در مراسم آئینی نه تنها یک کار و رویداد رایج است، فراتر از آن، پذیرش و تایید نوعی توحش در زبان روزمره‍ی ما است. شاید بپرسید توحش چه پیوندی با قربانی کردن دارد؟ پاسخ این است که خوی آدم کشی و نفس کشتار از سوی آدمیانی که چنین خوی و منشی داشته و دارند با همین واژه‍ی «قربانی» و مشتقات آن مانند خون در زبان پارسی و از آنجا به نسل های گوناگون بازآورده یا منتقل شده است. به این نمونه ها توجه کنید:

«از لطف خداوند خلیل الرحمن
یک عید بزرگ به نام قربان آمد»!

«قربونت برم، دورت بگردم الهی، فدات شم!، قربون برم خدا را، یک بام و دو هوا را. براش قربانی کنین. قربانیان بی گناه در جنگ ایران و عراق، تی قربان بشُم الهی. قربون اون ناز و ادات، فدای چشات، ...»

حتا یک سازمان چریکی که مدعی پیشاهنگی سیاسی و فرهنگی بود نام خود را «فدائیان خلق = داوطلبان و پیشاهنگان قربانی شدن برای مردم» نهاده بود. در رسانه های امروز همه از «قربانیان» جنگ، ترور، تصادفات، اپیدمی ها، اعدامها، زمین لرزه ها، سیل ها و صاعقه ها سخن می گویند. اگر برپایه‍ی روایات دینی «قربانی» به معنای کشتن چهارپایان در برابر خدا است، چرا و چگونه است که این واژه برای کشته شدن آدمیان در رویدادهای بالا بهره گرفته می شود؟ آیا این نشانه‍ی نفوذ منویات دینی تا عمیق ترین لایه های ذهنی و فرهنگی ما نیست؟ بر همین منوال، بسیاری از خرافات ، باورهای نادرست و منویات ادیان در بُن، پی و ژرفای اذهان، افکار و فرهنگ ما رسوخ و رسوب کرده اند آن هم از راه زبان که مانند شاه رگ، رسوبات گذشته را در سلول های مردم امروز می کنند.


خطاب به «یکتاپرستان» و پیروان توحید

با آن که قربانی کردن در راه الله، یهوه و خدا بوده است اما گویا یکتا پرستان که مدعی اند فقط خدای احد و واحد را می پرستند، هنوز هم بطور ضمنی به دهها خدای دیگر نیز باور دارند. این باور، چندان روشن و آشکار نیست، بل که در پستوی زبان رایج که نشانگر ژرفای اندیشه و منش و روش کاربران زبان است جاخوش کرده است. معمولا می گوییم اینها عادتهای زبانی هستند و دیگر معنای اصلی خود را ندارند. می گوییم اینگونه واژه ها دیگر نه در معنای حقیقی و در معنی موضوع له، بل که در معنای مجازی یا در غیرمعنای اصلی بکار می روند. البته تا حدودی چنین هم هست اما چرا باید چنین باشد؟ این سرسپردگی و مدهوشی در برابر زبان تا کی باید بر روان و ضمیر ناخود آگاه و ضمیرخودآگاه ما تأثیر بگذارد و خود را بازسازی کند؟ تا کی و چرا باید واژگانی که نشانه های توحش، بربریت، خرافه باوری و واپسماندگی هستند همچنان، به سادگی و مدهوشانه در نوشتار و گفتار ما بکار رود و زهر پنهان خود را در جان و ذهن و اندیشه‍ی فرزندان ما و نسلهای بعدی بریزد؟ باری چنین به نگر می آید که یکتا پرستان، به دهها خدای دیگر هم باور دارند مانند خدای جنگ، خدای سکس، خدای هروئین، خدای خشکسالی، خدای زمین ارزه و دهها و دهها خدای دیگر. چرا که به همه‍ی کسانی که براثر این پدیده های طبیعی یا انسانی می میرند می گویند «قربانی»، یعنی همان هدیه‍ی خون در پیشگاه الله ابراهیم. به چند نمونه توجه کنیم:

وقتی گفته می شود ۴۰۰ هزار نفر قربانی جنگ بشار اسد با مردمش شد یعنی به خدای جنگ و بشار اسد به عنوان خدا باور داریم!
وقتی می گوییم زنان و دختران بی گناه قربانی خشونت و سکس می شوند یعنی به خدای خشونت و خدای سکس باور دارم.
وقتی می گوییم مشتریان قربانی مطامع بانکها و نظام سرمایه دارای می شوند یعنی به خدای بانک و سرمایه داری باور داریم.
وقتی می گوییم بیش از ۴ میلیون ایرانی قربانیان فقر و میلیونها نفر دیگر قربانی اعتیاد در ایران اند، یعنی به خدای فقر و خدای اعتیاد باور داریم.
وقتی می گوییم مردم قربانی بی آبی می شوند یعنی به خدای خشکسالی (اپو = دیو خشکی در آیین زرتشت) باور داریم.
وقتی می گوییم هرساله هزاران زن قربانی تجاوز جنسی می شوند یعنی به خدای تجاوز گر جنسی باور داریم.
وقتی می گوییم در ایران هزاران جوان قربانی فحشا شده اند یعنی به خدای فحشا باور داریم. و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

اینجاست که می گویم، سرطان فرهنگی خود را در زبان بازتولید می کند.
این سخن را تا اینجا به یاد بدارید تا در برنامه های دیگر، درهای دیگری به پستوی زبان پارسی بگشاییم، نوری در آن بتابانیم و ببینیم چگونه امراض، بدآموزیها، خرافه ها، و جانورانی در آنجا زنده اند و سرنخ هدایت و تربیت ما را در دست دارند و نیز ببینیم چه صندوقهای جواهری در آنجا برایمان به ارث گذاشته اند؟! چرا که در خرت و پرت های تلنبار شده در پستوی زبان و فرهنگ، که بسیار بزرگ و تاریک است، گاهی نیز به صندوقچه های پر از آثار، اشیاء و واژگان و آموزه هایی ارزشمند هم برمی خوریم.
----------------------
دنباله دارد





www.nevisandegan.net