مانی
مانی: هماغوشی واپسین
تاريخ نگارش : ٣ اسفند ۱٣۹۷

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    






اینک که غروب نیلوفر نزدیک است،
کاش می توانستم پیکرت را
برای واپسین بار بپسایم.
برآمدگی‌هایت را،
فرو رفتگی‌هایت را
نرمی ها، سفتی‌ها
نفس‌ها و چرخش‌هایت را بسرایم.

پیش از آن که نیلوفر ببندد،
ای کاش می توانستم بر برآمدگی‌هایت بپلکم
در فرورفتگی‌هایت مِه شوم.

دلبر بی همتایم!
هستانه‌ام، هستی‌بخشم!
از آن پیشتر که نیلوفر تاریک شود،
کاش می‌توانستم
چرخش‌ات را درین چرخشگاهِ رخشان
در این بستر پر کشاکِش بستایم،
آرامش‌ات، برافروختگی‌ات را پذیرا شوم دگربار.
آتش درون‌ات را دوست دارم که بسرایم.
در آغوش‌ات دوست دارم که آکنده آیم
در نفس‌ات دوست دارم که پراکنده روم.
همانگونه که در تو شکفتم
خوشا که پذیرا شوی در تو بخموشم
دلبندِ لوندم، ای زمین!

۲۱ فوریه ۲۰۱۹





www.nevisandegan.net