|
نظرات دیگران |
|
|
عنوان: باورم نمیشود | |
مگر میشود دارنده این همه احساسات لطیف و ظریف مرد باشد؟ شما از خود رویا میآیید. صد آفرین بر شما |
|
|
عنوان: سلام | |
ابریشم ﻣﺎﻩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰلغزد ﺍﺯ ﻣﺎﻩ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻤﻴﻦ ﺭﻭﺯ ِدلسپُری ﺑبرد! ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﻫﻨﺪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ. ﻭ ﻣﺎﻩِ ﻣﻦ ﺗﻮﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﻣﻰﺁﻳﻰ! ............................. آقای مانی سلام دنبال کلمه می گشتم برای سپاس همین جا پیدا کردم - در اول نوشته نظری در خود بیندازید ممنون (و به خاطر اینکه به من پاسخ سلام می دهید ) |
|
|
عنوان: رها از قید و بند | |
"ﻣﺎﻫﻨﺪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ و ﭼﻪ ﺗﺎﺑﺎﻧﻨﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰﺩﺍﺭﻧﺪ.. و ماه ﻛﻪ دلبستگی ِﺧﻮد ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍﺩﺭ چرخشی تابان دایره ای بسته میکند.. و بﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ سوگند ﻛﻪ شیدائی، ﻣﺮﺍ نرمای ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ ﻣﻰﻛﻨﺪ! ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ .." و پیداست که عشق را و دوست داشتن را عمیق بوئیده ای و نوشیده ای . گوارایت باد.. باید بگویم آنچه در این زیبا کلمات به تصویر کشیدی بسیار دلنشین آمد. در پیچش سخت عشق و دوستی گرفتاریم و اما به زمین و زمان ناسزا می گوئیم برای من هم همین بود و هیچ کلمه و آئینی بر آن مرهم نمی گذاشت.. بسیار جنگیدم و ذوب شدم تا با ذره ذره وجودم و در رهایی کامل دیدم که بر پیچش سخت عشق و دوستی به رقص آمدم سبکبال و عاشق.. و امروز که چکیده های زیبای سر انگشتانت را زمزمه میکردم دیدم که این قطرات گوارا با چه ترنمی زیبایی بر جانم می نشیند بی هیچ تقلایی و گریزی .. مانی بزرگوار دین پیغام سراسر محبتت بسیار خوشحالم کرد.. که با این همه گرماگرم کار مرا بی جواب نگذاشتید در واقع اصلا انتظارش را نداشتم.. سپاسگزارم سرفراز و پیروز باشید |