مانی
الله دشمن خداست
تاريخ نگارش : ۱۵ آذر ۱٣٨۹

نظرات دیگران


نویسنده: ابو عبدالله بلوچ ٣۱ فروردين ۱٣۹۰
عنوان: دعوت به گفتکوی دوستانه
بسم الله الرحمن الرحیم
الله تعالی در کلام بی مانندش بشر را به تعقل و تفکر دعوت می کند.و از جمیع انسانها می خواهد در نظام هستی تدبر کنند و از قدرتی که به انسان عطا کرده بهره بگیرند
الله تعالی از بندگانش می خواهد غیر از الله هیچ چیز را عباده نکنند حتی فریاد رسی از غیر خود را منع کرده است(لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آَخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا (22)
الله الرحمن از بشر می خواهد به غیر از انبیاه که فرستادگان الهی هستند(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (110)
از هیچ بنده ای یا امامی یا آخوندی یا مرجع تقلیدی یا دانشمندی اطاعت نکنند(مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (80) ) /يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (59)

برادر محترم شما اول قرآن راکه کلام الله است مطالعه کنید بعد خرافات مذهبی را به اسلام نسبت بدهید
خالق اسماها و زمین از بندگانش می خواهد بدون دانش و اگهی صحبت نکنند
وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا (36)
الله ما مسلمانان خالق آسمان و زمین است راستی اهورا مزدا شما چه چیزی راخلق کرده است

نویسنده: مانی ٣۰ آذر ۱٣٨۹
عنوان: دیالوگ
عنوان: دیالوگ
با درود به دوستانی که در این دیالوگ آموزنده شرکت داشتند. به آقای علیرضا عسگری بگویم از این که دیدگاهشان را بی پرده با ما درمیان گذاشتندو من هم از آن بهره گرفتم سپاسگزارم. و به روح و اندیشه ی آزادشان ارج می گذارم و از سپیده و زکریا هم سپاس دارم که خردمندانه با این دیالوگ همبهره شدند. به باور من یک جمله از آقای مانوی را باید با زر نوشت و آن این بود: «همه مسلمانان تروریست نیستند اما همه ی تروریستها مسلمانند!» البته تروریستهای غیر مسلمان هم هستند اما جمله ی ایشان ختم مقال دیالوگ ما به حساب می آید.
ما فرزندان زمین و آدمیانیم. ایرانی هستیم. اسلام ایده ی بیابانگردهای دزد و راهزن و کاروان زن بوده است و هست. ربطی به ما ندارد. ما حتا اگر یک سلول ایرانی در وجودمان باقی مانده باشد می توانیم با آن به خودمان و به مسلمانان یاری رسانیم تا جهل، ترور و دگراندیش کشی را پشت سر بگذارند. این کار از ایرانیان آزاداندیش، آگاه، ایرانگرا و انساندوست بخوبی برمی آید.
پیروز باشید و نواندیش
یلدایتان به شادی و پیروزی
مانی

نویسنده: عليرضا ٣۰ آذر ۱٣٨۹
عنوان: سخن آخر
با سلام به همه ی دوستان عزیز
از جناب مانی برای توضیحات مفصل و معتبرشان بسیار سپاسگزارم.
قرار نبود بحث به اینجا کشیده شود اما در جواب به زکریا عزیز باید بگویم من به دین ها و کتاب هایی که انسان را بنده ی موجودی نادیدنی و ناشنیدنی و غیرملموس می دانند کشیده نمی شوم و مذهب من آزادگی مطلق است.
سپاسگزار

نویسنده: سپیده ۲۹ آذر ۱٣٨۹
عنوان: اسلام یعنی نابودی
ذکریا عزیز به تروریست دزدی را هم باید اضافه نمود
مسلمانان واقعی تروریست و دزد هستند آنها که مسلمان هستند و اینکاره نیستند بدان و دانسته باش مسلمان واقعی نیست و بناچار مثل خیلی از ما مهر مسلمانی را در شناسنامه های خود حمل می کنند.
اولین حملات اسلامیون در تاریخ شبیه خون زدن و گرفتن غنایم بوده الان هم دقیقا همین هستند

اینها نه تنها در کشورهای خود دوره ی تروریستی را طی می کنند بلکه از مسلمانی که در کشورهای متمدن اقامت گرفته اند و به اصلاح در دنیای مدرن زندگی می خواهند بکنند استفاده و رخنه کرده اند و آموزشهای گوناگون به آنها میدهند از مساجد گرفته تا محافل خانگی.
باید گفت در جهان امروز بزرگترین مرض کشنده افکار قرانی و اسلامی است

نویسنده: زکریا مانوی ۲۹ آذر ۱٣٨۹
عنوان: اسلام و کله یابوی تازی
با درود
پس از سخنان کوبنده آقای مانی به خود اجازه میدهم که به آقای علیرضا توصیه کنم که به کل دور اسلام و قرآن را خط کشیده و به آن طرف کشیده نشوند. چراکه از قرآن کله یک یابوی تازی نمایان میشود که باید به صوت قرآن با صدای بلند گوش داد تا آیات شیطانی اش در گوش و مغز رخنه کند تا از یک انسان، یک تروریست ویک قصاب بشریت بسازد.
گفتۀ آقای علیرضا مبنی بر اینکه تمامی مسلمانان تروریست نیستند کاملا صحیح است اما بدانید که تمامی تروریست ها مسلمان هستند و هیچ قوم یا ملت دیگری دست خود را تا این حد به خون بشریت نیالوده است .
اینجاست که همانطور که در اولین نظر نوشته بودم خشک و تر باهم میسوزند واین وظیفه ماهست که سنگر خود را انتخاب کنیم.یا این ور خط یا آن ور خط .راه سومی وجود ندارد.میتوان ساده بود اما بلاهت اشتباه هست .

نویسنده: مانی ۲٨ آذر ۱٣٨۹
عنوان: باقر مومنی: پیامبر اسلام و زنانِ حرم او
آقای علیرضا عسگری
هم میهن گرامی ام
امیدوارم نوشته زیر و آیات پیوست آن کافی باشد برای نشان دادن میل مفرط همخوابگی پیامبر مسلمین با زنان!(حرمسرای ویژه! سکس کلوپ پیامبر!). آیا شمار 13 تا 21 زن در اتاق خواب یک پیامبر همانا نوعی کلوپ سکسی رسواالله نیست؟! اگر بسنده نبود خبرم کنید تا بیشتر نمونه بیاورم.


پیامبر اسلام و زنانِ حرم او
باقر مؤمنی

يكي از مسائلي كه در تعاليم قرآني و زندگي محمد پيامبر اسلام جاي برجسته‌اي دارد مسئله‌ي «‌زن‌» است تا آن‌جا كه يكي از طولاني‌ترين سوره‌هاي قرآن‌، كه شامل ۱۷۶آيه‌ي طولاني است به نام «‌نساء‌» يا زن خوانده شده كه ۳۵ آيه‌ي اوليه‌ي آن در باره‌ي موقعيت زن در اجتماع و خانواده و ارتباط او با شوهر و مردان ديگر و احكام مربوط به وظايف و حقوق زنان نوشته شده است‌. البته علاوه بر اين‌ها آيه‌هاي فراوان ديگري نيز در اين باره به صورت پراكنده در سوره‌هاي ديگر آمده‌، براي مثال در سوره‌ي ۳۳مدني بيش از ۵۰ آيه‌، در سوره ي ۲ مدني «‌بقره‌» ۲۳ آيه‌. در سوره‌ي ۲۴ مدني نور ۱۵ ايه‌، در سوره‌ي 65 طلاق ۷ آيه‌، در ۵۸ مجادله ۴ آيه و در سوره ي ۶۰ مدني ممتحنه ۳ آيه در اين باره نازل شده است‌.

اما قسمت قابل ملاحظه‌اي از ايه‌هاي قرآن به رابطه‌ي محمد با زنان‌اش اختصاص داده شده كه در اين مورد نيز، مانند موارد ديگر‌، او از امتياز خاصي نسبت به مردان و ساير مؤمنان برخوردار است‌، و اين امتياز‌، البته مانند ساير امتيازات اجتماعي او‌، ناشي از قدرت و حاكميت او در مدينه است وگرنه پيش از آن در مكه‌، يعني هنگامي كه قرآن هنوز از او به عنوان يك بشر معمولي ياد مي‌كند‌، زندگي زناشويي و خانوادگي او نيز مانند افراد معمولي و حتا بسيار پرهيزكارانه‌تر از معمول بود زيرا او در اين‌جا در جواني با زني چهل ساله به نام خديجه‌، كه يكي از ثروتمندترين زنان مكه و پانزده سال از او بزرگتر بود ازدواج كرد و اين ازدواج به پرهيزكارانه‌ترين و نجيبانه‌ترين وجهي بيست و پنج سال طول كشيد كه با مرگ خديجه پايان يافت و حتا تا دو سال پس از آن هم‌، تا هنگامي كه در مكه بود ازدواج نكرد‌.
به هر حال‌، پيش از هر چيز بايد دانست كه به موجب حكم صريح قرآن تعداد زنان شرعي يك مسلمان حداكثر به چهار تن محدود شده است و حال آن‌كه محمد از شمول اين قانون مستثنا بوده و در مورد تعداد زنان عقدي چنين محدوديتي براي او وجود نداشته و چنان‌كه نوشته‌اند «‌مجموعه زناني كه رسول خدا صلي‌الله عليه و آله با آن‌ها ازدواج فرموده سيزده تن‌»‌، و به روايتي ديگر بين 21 تا 23 تن بوده‌اند.(2) و «‌هنگام بيماري آن حضرت نه تن بودند‌»(3) البته پيامبر دو تن از اين زنان را بيش از هم بستري طلاق مي‌گويد زيرا ديگر زنان او براي جلوگيري از اين ازدواج‌ها دسيسه مي‌كنند و به اين دو زن ياد مي‌دهند كه وقتي محمد نزد آنان مي‌آيد به او بگويند: «از تو به خدا پناه مي‌برم.» و او به دنبال شنيدن اين عبارت مي‌گويد: پناه برنده‌ي به خدا در امان است»؛ پس از گفتن اين جمله آن‌ها را بخانه‌هايشان بر مي‌گرداند(4)
به هر حال علاوه بر امتياز محمد در مورد نامحدود بودن تعداد همسران، مطالب فراوان ديگري نيز در قرآن وجود دارد كه به رابطه‌ي محمد با زنان اختصاص داده شده است‌؛ براي مثال مي‌توان از 25 آيه از 73 آيه‌ي سوره‌ي 33 مدني احزاب ياد كرد كه در آن‌ها بتفصيل در اين باره سخن رفته و در يكي از آن‌ها از قول خدا گفته مي‌شود‌:
«‌اي پيامبر‌، زناني را كه مهرشان را داري بر تو حلال كرديم و آن‌ها كه به عنوان غنائم جنگي خدا به تو ارزاني داشته و تو مالك آن‌ها شده‌اي‌، و نيز دختر عموهايت و دختر عمه‌هايت و دختر دائي‌هايت و دختر خاله‌هايت كه با تو هجرت كرده‌اند بر تو حلال كرديم‌(33‌، 55). چنان كه ملاحظه مي‌شود‌، در اين قسمت از آيه هيچ محدوديتي از لحاظ تعداد زناني كه محمد مي‌تواند به عقد خود درآورد وجود ندارد‌. اما علاوه بر اين در دنباله‌ي آيه گفته مي‌شود كه اگر زن مؤمني هم خودش را به پيغمبر تفويض كند‌، در صورتي كه پيغمبر دلش خواست مي‌تواند او را به زني بگيرد‌.
مي‌دانيم كه به حكم قوانين اسلامي هيچ مسلماني حق ندارد بدون دادن كابين يا مهريه زني را به همسري بگيرد اما خدا در اين مورد نيز براي محمد استثناء قائل شده است‌، به اين ترتيب كه اگر زن مؤمني حود را به پيامبر هبه يا هديه كرد‌، در صورتي كه محمد اراده كند مي‌تواند بدون پرداخت كابين با او ازدواج كند‌. در عين حال براي آن كه جايي براي سوء تفاهم و يا اعتراض مؤمنان باقي نماند از قول خدا خطاب به پيامبر به تأكيد گفته مي‌شود كه‌«‌ما مي‌دانيم كه در باره‌ي زنان و كنيزان ساير مؤمنان چه حكم كرده‌ايم‌» و ياد آوري مي‌شود كه «‌اين حكم به تو اختصاص دارد و براي آن صادر شده كه برايت ناراحتي و عسرتي پيش نيايد‌».
البته شش سال بعد‌، يعني در سال هفتم هجري به قول يكي از مفسران‌(5) خدا‌ به همسران محمد رحمت مي‌آورد و براي پاداش دادن به آنان‌، خطاب با پيامبرش آيه نازل مي‌كند كه‌« از اين پس ديگر نه زني بر تو حلال خواهد بود و نه حق داري به جاي يكي از زنانت زن تازه‌اي بگيري حتا اگر شيفته و دلباخته‌ي زيبايي او هم شده باشي‌. و اين زماني بود كه او نُه زن عقدي داشت و تازه با زن محصنه‌اي بنام مَؤلَيكهَ ازدواج كرده بود» (6) با اين همه، پس از صدور حكم هم، ازدواج با زناني كه به عنوان «‌غنيمت‌» به دست محمد مي‌افتادند هم چنان از اين قاعده مستثنا بود(33، 5)؛ و باستناد همين قسمت از آيه بود كه پيامبر يك سال بعد ماريه‌ي قبطيه را -در سال 630 ميلادي- به تملك خود درآورد؛ و نوشته‌اند كه ماريه «‌كنيزكي قبطي بود كه از طرف مَقَوقَس[فرمانده مسيحي اسكندريه‌ي مصر] به حضرت رسول (ص) اهدا شد و از وي فرزندي بنام ابراهيم بدنيا آمد، كه در همان شيرخوارگي از دنيا برفت» (7)
از استثنائات ديگري كه خدا در امر زن گرفتن براي محمد قائل شد‌، وحتا او را در اين زمينه تحريك و تشحبيع كرد ازدواج او با همسر پسرخوانده‌اش بود. قضيه از اين قرار بود كه پيغمبر به زن پسرخوانده‌ي خودش زيد‌، دلبستگي پيدا كرد ولي مي‌كوشيد تا بر اين ميل مهار بزند، و با اين كه زيد پس از اطلاع از عشق پدرخوانده‌ي خود حاضر شد زنش را براي رضاي خاطر او طلاق گويد محمد، ظاهراً به علت ترس از سرزنش و بدگويي مردمان، او را از اين كار باز مي‌داشت زيرا، چنان كه از فحواي كلام قرآن نيز معلوم مي‌شود‌، در سنت اعراب ازدواج با همسر پسر ممنوع شناخته مي‌شده اما در اين‌جا فرشته‌ي وحي مداخله مي‌كند و با نزول آيه‌اي به پيامبر فرمان مي‌دهد تا بدون هيچ ترس و بيمي از تعن‌هاي ديگران زينب را به نكاح خود در آورد‌.:
«تو به آن مرد كه خدا نعمت‌اش داده بود و تو نيز نعمت‌اش داده بودي گفتي زنت را براي خود نگاه دار و از خدا بترس در حالي كه در دل خود آن‌چه را خدا آشكار ساخت پنهان كرده بودي و از مردم مي‌ترسيدي، حال آن كه سزاوارتر اين بود كه از خدا بترسي» بعد هم گفته مي‌شود كه «‌چون زيد كام خود را از او گرفته او را به همسري تو درمي‌آوريم» (33،37) پس از صدور اين فرمان هم مردم را صريحاً از داوري در باره‌ي محمد منع مي‌كند و خطاب به آنان با قاطعيت مي‌گويد كه پيامبران در كارهايي كه انجام مي‌دهند مجاز و مختارند و وظيفه‌اي هم ندارند كه به كسي حساب پس بدهند: «‌بر پيامبر در انجام دادن آن‌چه خدا بر او مقرر كرده حَرَجي نيست هم چنان كه خدا براي پيامبران پيشين نيز چنين سنتي نهاده بود؛ و فرمان خدا فرماني است قطعي و تغيير ناپذير(3، 38). اين سنت خدا است در حق همه كساني كه پيام‌هاي خدا را مي‌رساندند و از او مي‌ترسيدند و جز خدا هم از هيچ كس نمي‌ترسيدند؛ و تنها خدا است كه به حساب‌هاي آن‌ها رسيدگي مي‌كند‌(33‌، 39). پس از اين احكام هم تأكيد مي‌شود كه چون خدا و پيامبرش در كاري حكم كردند مؤمنان را در آن كار مطلقاً اختياري نيست و هر كه از خدا و پيامبرش نافرماني كند سخت در گمراهي افتاده است (33، 36)؛ و بالاخره براي اين كه موضوع به طور قطع پايان گيرد، قرآن «‌پسرخواندگي» را امري مجازي مي‌خواند و حكم صادر مي‌شود كه چون «‌خدا در درون هيچ مردي دو قلب ننهاده» فرزند خواندگان هم نمي‌توانند فرزندان واقعي تلقي شوند و اين كه مي‌گويند فرزند خواندگان هم چون فرزندان هستند «‌سخناني است كه مردم بر زبان جاري مي‌سازند و حال آن كه گفتار حق از آن خداست و اوست كه به راه راست هدايت مي‌كند‌» (33، 4). علاوه بر اين چون پدر زيد، كه از اشراف قبيله‌ي كعب بود، او را از فرزندي خود نفي كرد و پيامبر او را بنام خويش «‌زيدبن محمد» حوانده بود، آيه نازل مي‌شود كه از اين پس «‌پسر خواندگان را به نام پدرانشان بخوانيد كه نزد خدا به عدل نزديك‌تر است؛ و اگر پدرانشان را هم نمي‌شناسيد آنان را برادران ديني و دوست خود بدانيد؛ اگر از اين پيش هم در اين باره خطايي مرتكب شده‌ايد مورد بازخواست قرار نخواهيد گرفت» (33، 5)(8)؛ و بعد هم براي اين كه جاي هيچ گفت‌وگويي باقي نماند مشخصاً در مورد رابطه‌ي محمد و زيد به تأكيد گفته مي‌شود كه «‌محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست؛ او فقط رسول خدا و خاتم پيامبران است» (33، 4)
اما علاوه بر اين‌ها محمد در رابطه خصوصي و زن و شوهري با همسران‌اش نيز از امتيازاتي برخوردار است كه ديگر مؤمنان از آن‌ها بي‌بهره‌اند. براي مثال در خانه‌ي يك مسلمان هيچ زن «‌سوگلي»، يعني زني كه از جهتي بر زنان ديگر امتياز و برتري داشته باشد، وجود ندارد(9) و قرآن همه جا مؤمنان را در رفتار با زنان‌شان از همه‌ي جهات و از جمله هم‌خوابگي با آنان به مراعات عدالت فرا مي‌خواند و آنان را موظف مي‌سازد كه در هم‌خوابگي با همسران خود به يك سان رفتار كنند و ميان آنان تبعيضي قائل نشوند، و حتا تأكيد مي‌كند كه «‌اگر مي‌ترسيد كه نتوانيد با آنان به عدالت رفتار كنيد بيش از يك زن نگيرند‌» (4 نساء، 3). خدا البته مي‌داند كه ممكن است مردي نتواند همه‌ي زنان‌اش را يك سان دوست بدارد و در اين مورد زياد سخت‌گيري نمي‌كند با اين همه يادآور مي‌شود كه حتا در اين صورت هم مرد حق ندارد يك بار به سوي يكي از زنان ميل كند و يكي ديگر را به حال خود رها كند (129،4) با اين‌همه محمد از اين قاعده هم استثنا است و اين مطلب در آيه‌ي 51 همان سوره احزاب به تفصيل توضيح داده شده است‌:
«‌نوبت هر كدام از زنانت را مي‌خواهي عقب بينداز و هر كدام را كه مي‌خواهي با خود نگاه دار و اگر آن‌ها را كه از خود رانده‌اي پيش خود خواندي ايرادي بر تو وارد نيست.» به علاوه زنان «‌از اين كار تو بايد شادمان باشند و غمگين نشوند و از آن‌چه كه به آن‌ها ارزاني ميداري بايد خوشنود باشند‌»
چنان كه معلوم است همسران پيامبر خدا بشكرانة‌ي موهبتي كه از لحاظ همسري با او نصيبشان شده است با زنان معمولي تفاوت دارند و در برابر اين مزيت بزرگ كه همسر رسول خدا شده‌اند بايد مقررات خاصي را مراعات، و چنان كه گفته شد محروميت‌ها و محدوديت‌هايي را نيز تحمل كنند: اينان بايد خود را از هر نوع آلودگي بدور نگاه دارند و نبايد مانند عصر جاهليت در كوچه‌ها و بيرون از خانه بگردند و جلوه فروشي و دل‌ربايي بكنند. باز هم به قرآن مراجعه كنيم‌:
«‌اي زنان پيامبر، شما مانند ديگر زنان نيستيد. پس، از خدا بترسيد و با ظرافت و مهرباني سخن نگوييد تا مردي كه بيمار دل است در شما طمع ببندد.» (33، 32) «‌در درون خانه‌هاي خود بمانيد و هم چون دوران جاهليت زينت‌هاي خود را نشان ندهيد... چرا كه خدا مي‌خواهد زشتي و پلشتي را از شما دور كند و شما را پاك نگاه دارد.» (33، 33) كار زنان پيامبر عبادتِ خدا در درون خانه‌هاشان است: «‌آن چه را از ايات خدا و حكمت در خانه‌هاتان تلاوت مي‌شود به خاطر بسپاريد و ذكر كنيد.» (33، 34). خدا هم چنين از محمد مي‌خواهد كه به زنان و دختران خود، و هم چنين به زنان مؤمنان، بگويد كه خود را در چادر فرو پوشند زيرا به اين ترتيب ناشناخته ميمانند و مورد ازار واقع نمي‌شوند (33، 59). پس اگر خدا و پيامبر او و سراي آخرت را مي‌خواهيد خدا پاداشي بزرگ به شما خواهد داد (33، 29). هر يك از زنان محمد به فرمان‌برداري خدا و پيامبرش مداومت ورزند و كارهاي شايسه كنند از خدا پاداشي دو برابر خواهند يافت و براي آن‌ها رزقي نيكو آماده شده است‌(33، 31). بر عكس هر يك از آنان مرتكب كاري زشت و درخور مجازات شود خدا او را دو برابر ديگران مجازات خواهد كرد (33، 30).
به جز اين‌ها، مؤمنان حق ندارند با زنان پيامبر از نزديك ورودر رو گفت و گو كنند‌: «‌اي كساني كه ايمان آورده‌ايد وقتي از زنان پيامبر چيزي مي‌خواهيد از پشت پرده بخواهيد كه اين كار هم دل‌هاي شما و هم دل‌هاي آنان را پاك نگاه مي‌دارد (33، 53).
نكته‌ي ديگر اين كه هيچ يك از زنان پيامبر پس از جدايي از او و يا پس از مرگ او حق ندارند ازدواج كنند و هيچ مرد مؤمني نيز حق ندارد با آنان ازدواج كند زيرا اين كار روح پيامبر را مي‌ازارد و مؤمنان را نرسد كه پيامبر خود را بيازارند. «‌آن‌ها هيچ‌گاه حق ندارند همسران او را پس از او به زني بگيرند زيرا اين كار نزد خدا گناهي بزرگ است‌» (33، 53) و سرانجام حكم صادر مي‌شود كه «‌پيامبر از مؤمنان نسبت به خودشان برتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند‌» (33، 6) و چون ازدواج پسر با مادر حرام است به اين ترتيب راه هر نوع ازدواج ميان مؤمنان و زنان پيامبر براي هميشه و به طور قطع بسته مي‌شود.
جالب است يادآوري شود كه همان‌طور كه قبلاً گفته شد براي اين كه ازدواج محمد با زن پسرخوانده‌اش مجاز شناخته شود گفته مي‌شود كه محمد پدر هيچ يك از مؤمنان نيست در حالي كه براي ممنوع كردن زنان‌اش از ازدواج دوباره‌، همه‌ي آن‌ها را مادران مؤمنان مي‌خواند‌.
با اين همه آن‌چه بايد دانست اينست كه عليرغم احكام غلاظ و شدادِ خدا در مورد رفتار زنان پيامبر، بسيار اتفاق مي‌افتد كه زنان او با كارها و تقاضاهاي خود او را ناراحت و آزورده مي‌ساختند. براي مثال چنان كه نقل كرده‌اند پس از قتل‌عام يهوديان بني قريظه و مصادره ي اموال آن‌ها در سال پنجم هجري زنان محمد توقع داشتند كه پيامبر آن‌ها را هم چون زنان پادشاهان، از طلا و جوهراتي كه به غنيمت گرفته شده بود غرق زينت آلات كند و چون او، به هر دليل، از اين كار سر باز مي‌زد او را دوره كرده و زير فشار قرار دادند، و در اين‌جا بود كه خطاب به پيامبر اين آيه نازل شد كه از همسران نافرمان خود چشم به پوش و آنان را طلاق بده و به آنان بگو اگر زندگي دنيايي و زينت‌هاي آن را ترجيح مي‌دهيد بياييد تا شما را از آن بهره‌مند سازم و به خوبي و خوشي طلاقتان بدهم‌» (33، 28)(10)
مورد ديگر از اين‌گونه، مربوط به ماجرايي است كه به تحريم ماريه‌ي قبطيه از جانب محمد منجر مي‌شود. به موجب يكي از روايات محمد با ماريه‌ي قبطيه در خانه‌ي عايشه با حفصه هم‌خوابگي مي‌كند و چون حفصه از اين كار با خبر مي‌شود محمد سوگند مي‌خورد كه از اين پس نزديكي با ماريه را تحريم كند و از حفصه مي‌خواهد كه اين راز را با هيچ كس در ميان نگذارد. اما حفصه اين راز را در نزد عايشه فاش مي‌كند و پيامبر از طريق وحي از اين سخن با خبر مي‌شود.(11)
اين داستان، طبق معمول قرآن، بدون ذكر نام زنان پيامبر و به صورتي مبهم در سوره‌ي 66 تحريم، كه به تمامي به همين ماجرا اختصاص يافته چنين توضيح داده شده‌:
«‌اتفاق افتاد كه پيامبر رازي را با يكي از زنان خود در ميان نهاد، و چون آن زن اين راز را با يكي ديگر از همسران شوهرش باز گفت خدا پيامبر را از كار او آگاه ساخت.» (66، 3). اما پيش از هر چيز قرآن حكايت از آن دارد كه منبع وحي محمد را از اين كه ماريه را تحريم كرده به سختي سرزنش مي‌كند و با خطابي عتاب آميز به او مي‌گويد: «‌اي پيامبر، چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر خشنود ساختن زنانت بر خود حرام كي‌كني؟» و او را موظف مي‌كند تا خود را از قيد سوگندي كه براي تحريم ماريه خورده ازاد سازد‌. و به او اطمينان مي‌دهد كه خدا حكمت كارها را بهتر از هر كسي مي‌داند (66، 28).(12)
در عوض خدا خطاب به آن دو زن، كه يكي دختر ابوبكر و ديگري دختر عمر است، به آنان توصيه مي‌كند كه «‌اگر شما دو زن توبه كنيد برايتان بهتر است زيرا دل‌هايتان از حق باز گشته است. و اگر براي آزار پيامبر هم دست شويد خدا ياور اوست و نيز جبرئيل و مؤمنان شايسته و فرشتگان از اين پس ياور او خواهند بود» (66، 4)؛ و با اين كه قبلاً محمد را از ازدواج با زن عقدي تازه ممنوع كرده بود در اين‌جا با تهديد به اين دو زن خطاب مي‌كند كه «‌اگر او شما را طلاق دهد پروردگارش به جاي شما زناني بهتر از شما، چه شوهر كرده و چه باكره، به او خواهد داد؛ زناني مسلمان، مؤمن، فرمانبردار، توبه كننده و اهل عبادت و زناني كه روزه مي‌گيرند.» (66، 5) و بعد هم پس از اين تهديدها به بعضي زنان «‌خائن» پيامبران پيشين و برخي زنان صالح اشاره مي‌كند و كيفر خيانت اولي‌ها و پاداش ايمان دومي‌ها را از جانب خود، به رخ آنان مي‌كشد تا بيشتر بترسند و از توطئه و تهديد عليه پيامبر و ازار او دست بردارند و تصور نكنند كه چون زن پيامبر هستند از مجازات مصون خواهند بود‌:
«‌خدا براي كافران زن نوح و لوط را مثل ميزند كه هر دو در نگاه دو تن از بندگان صالح ما بودند و به آن دو خيانت ورزيدند، و آن پيامبران نتوانستند از زنان خود دفع عذاب كنند و گفته شد كه با ديگر خائنان به آتش درآيند. بر عكس خدا در مورد زناني كه ايمان آورده‌اند زن فرعون را مثال مي‌آورد آن زمان كه گفت: «‌اي پروردگاذر من، براي من در بهشت نزد خودت خانه‌اي بنا كن و مرا از فرعون و اعمالش نجات ده و از دست مردم ستم‌كار برهان»(66، 11) و هم چنين مريم دختر عمران را مثال مي‌زند كه «‌شرم‌گاه خويش را نگاه داشت و ما از روح خود در او دميديم و او كلمات پروردگار خود و كتاب‌هايش را تصديق كرد و از فرمان‌برداران بود‌» (66، 12)
حادثه‌ي ديگري كه در ارتباط با زنان محمد پيش آمده و در تاريخ او ثبت شده‌ و در قرآن نيز جاي برجسته‌اي را اشغال كرده، ماجراي اتهام رابطه‌ي ميان عايشه و صفوان يكي از سپاهيان اسلام است كه بيش از پانزده آيه از سوره‌ي 24 مدني نور به آن اختصاص يافته است. توضيح آن كه پيامبر اسلام هر بار كه به جنگ مي‌رفت يكي از زنان خود را، بقيد قرعه انتخاب مي‌كرد و همراه خود مي‌برد. يك بار نيز در جنگ با بني مصطلق كه در سال 626 ميلادي برابر با سال ششم هجري اتفاق افتاد عايشه همراه او بود. در هنگام بازگشت به مدينه پيامبر فرمان داد كه لشگريان در شب حركت كنند. در اين شب عايشه يك بار براي قضاي حاجت از لشگر دور افتاد و سپس چون متوجه شد كه گردن‌بندش گم شده به جستجوي آن باز گشت و چون آن را يافت و به سوي اردو بازگشت از اردو خبري نبود زيرا مراقبان او بدون آن كه متوجه غيبت‌اش شوند هودج او را بر شتر نهاده و براه افتاده بودند. عايشه ناگزير در همان‌جا مي‌ماند و خواب‌اش مي‌برد‌. اما صفوان‌بن مُعَطل السلمي كه از پس قافله مي‌آمد او را خفته يافت و شناخت. پس در همان‌جا بماند و تا صبح صبر كرد تا عايشه بيدار شد و او را بر شتر خويش سوار كرد و به سپاه اسلام، كه هنوز در راه بود، ملحق شد. اين حادثه بهانه به دست منافقان، و در رأس آن‌ها عبدالله‌بن اُبي‌بن‌سلول داد تا زمزمه‌ي تهمت به ام‌المؤمنين را آغاز كنند و ارواح ضعيف را نيز در اين مورد به شك و ترديد گرفتار سازند. عايشه پس از بازگشت به مدينه، بي‌خبر از شايعات در باره‌ي خود، بيمار شد اما از قرار معلوم به علت رفتار نامهربانه‌ي محمد‌، كه بسيار غيرعادي مي‌نمود دچار ترديد شد زيرا پيامبر خدا از اين حادثه و شايعات سخت غمزده شده و با او به سردي برخورد مي‌كرد‌. اما سرانجام عايشه از ماجرا خبر يافت؛ از اين خبر حالش بدتر شد و از پيامبر اجازه خواست كه به خانه ي پدرش برود‌.
پيامبر پس از گفت و گو و مشورت با بعضي از ياران نزديك و مورد اعتماد خود، و پس از نفرين بر شايعه پردازان و تهديد آنان، يك ماه بعد از اين وقايع به خانه‌ي ابوبكر رفت و از عايشه خواست كه شايعات را انكار كند اما ام‌المؤمنين به جاي پاسخ، او را به خدا حواله داد. در اين ميان بود كه خدا آيه‌هاي مربوط به اين حادثه را بر پيامبرش نازل كرد. چنان كه ديده مي‌شود به موجب اين آيه‌ها عايشه از اتهام مربوطه مبرا مي‌شود. در اين آيه‌ها كه به «‌آيات اِفك» معروف‌اند، خدا در عين حال كه اين اتهام را دروغ و تهمتي بزرگ مي‌خواند منافقان و بويژه يكي از سران آنان را كه بيشترين گناه اين اتهام را بر عهده دارد به عذابي عظيم تهديد مي‌كند (سوره‌ي 24 مدني نور، آيه 11):
« كساني كه بر زنان مؤمن پاكدامن و مبرا از فحشاء تهمت مي‌زنند در دنيا و آخرت لعنت شده و گرفتار عذابي عظيم خواهند شد‌(24، 23) و در آن روز خدا جزايشان را به تمامي مي‌دهد» (24، 2). خدا در عين حال مؤمنان را كه در مورد عايشه دچار ترديد شده و اين شايعه را پذيرفتند سرزنش مي‌كند كه چرا وقتي شايعه را شنيدند نگفتند كه اين اتهام دروغ است(24، 12) و چرا از شايعه پردازآن شاهد و گواه طلب نكردند (24، 13) و بالاخره چرا اتهامي به اين بزرگي را ناچيز شمردند و از بازگويي اتهامي كه در باره‌ي آن هيچ چيز نمي‌دانستند خود داري نورزيدند (24، 15 و 21). به اين ترتيب پروردگار محمد براي رفع اتهام از سوگلي حرم محمد و خفه كردن منافقان و مؤمنان مردد و متزلزل تمام نيروي خود را به رخ آنان مي‌كشد و او را طيّب و طاهر به بستر پيامبر خود باز مي‌گرداند.
به هر حال، چنان كه ديده مي‌شود زنان محمد عليرغم محدوديت‌ها و محروميت‌ خود، به مناسبت همسري پيامبر از امتيازات خاصي برخوردارند. از جمله‌ي امتيازات يكي اين بود كه هر گاه زن اسيري به عقد پيامبر در مي‌آمد تمامي افراد قبيله‌ي او خويشاوند محمد محسوب مي‌شدند و در نتيجه همگي آنان كه در جنگ اسير شده بودند بدون پرداخت فدبه آزاد مي‌شدند. براي مثال در جنگ مسلمانان با بني مصطلق، كه در بالا از آن ياد شد، زني به نام جُويريه كه دختر يكي از سران اين قبيله بود سهم يكي از مسلمانان شد و آن زن پيش پيامبر آمد تا براي آزادي خود ترتيب پرداخت فدبه به صاحب خويش را بدهد. اما پيامبر به او پيش‌نهاد كرد كه اگر همسر او شود او خود حاضر است فدبه‌ي آزادي‌اش را بپردازد و جويريه پيش‌نهاد محمد را پذيرفت. گفته مي‌شود كه پس از قبول جويريه و همسري او با محمد «‌چون مردم خبر يافتند كه پيغمبر جويريه دختر حارث را به زني گرفته اسيراني را كه داشتند و خويشاوند پيمبر شده بودند آزاد كردند و به همين سبب يك صد خانواده از بني مصطلق آزاد شد‌.» (13)
چنان كه معلوم است يكي از امتيازات محمد به عنوان پيامبر اسلام، آزادي مطلق او در ازدواج با زنان و كام‌گيري از آنان به نحو دلخواه خود بود و همان‌طور كه اشاره شد خدا مراقب بود كه در اين مورد پيامبرش به هيچ وجه به عسرت و تنگي نيفتد و او نيز از اين رحمت الهي استفاده مي‌كرد. در اين‌جا بد نيست براي حسن ختام، داستاني را كه مربوط به همين مضمون مي‌شود و در معتبرترين كتاب در باره‌ي سيرت پيامبر آمده عيناً نقل شود‌.
داستان از اين قرار است كه محمد در يكي از شب‌هاي آخر عمرش براي طلب امرزش مردگانِ قبرستان بقيع به آن‌جا رفت و در همين شب دچار بيماري شد: «‌عايشه گويد هنگامي كه رسول خدا صلي‌الله‌عليه و آله از بقيع بازگشت تصادفاً من به سر درد شديدي مبتلا شده بودم و فرياد مي‌زدم واي سرم! رسول خدا صلي‌الله عليه و آله فرمود اي عايشه به خدا من بايد بگويم واي سرم. سپس فرمود چه مي‌شد كه تو پيش از من مي‌مردي و من بدست خود تو را كفن مي‌كردم و برتو نماز خوانده به خاكت مي‌سپردم؟ من در پاسخ آن حضرت گفتم: به خدا چنان مي‌بينم كه پس از اين كه اين كار را مي‌كردي به اطاق من مي‌آمدي و با يكي از زنانت به خوشي مي‌پرداختي، اين سخن من موجب شد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله تبسمي كرد و دردسرش كمي سبك شد؛ و باز بنا به عادتي كه داشت روي ترتيب هر شب را در اطاق يكي از زنان‌اش مي‌گذراند.»(14) اما «‌بعد از آن رنجوري بر وي سخت شد‌. دستوري خواست از زنان كه در خانه ي من باشد و من او را تعهد كنم؛ و زنان او را دستوري دادند و سيّد عليه‌السلام در خانه‌ي من وفات يافت‌« (15)
و اين در 28 صفر سال 11 هجرت، برابر با 8 ژوئن 632 ميلاد مسيح، رخ داد و در اين هنگام پيامبر اسلام 63 سال داشت و ام‌امؤمنين 18 ساله بود‌.
15/11/1383


1 – رجوع شود به قرآن‌، سوره ي 4 مدني نساء‌‌، 3
2 – ص 331 تاريخ تحليلي اسلام‌، طبا طبايي
3 – ص 417 ج 2‌، ابن هشام
4 – رجوع شود به ص343 و 344 تاريخ تحليلي اسلام، طبا طبايي
5 – رجوع شود به السيرالتفاسير ص 1245
6 – رجوع شود به رژي بلاشر‌، ترجمه‌ي قرآن به زبان فرانسه، زير نويس ص 451
7 – رجوع شود به فرهنگ فارسي معين؛ هم چنين رجوع شود به ص1261 مصحف ‌المدينته‌ النبويه
8 – رجوع شود به قرآن، ترجمه ي مهدي الهي قمشه‌اي در تفسير ايه‌هاي 4 و 5 سوره‌ي 33 احزاب
9 – رجوع شود به مصحف المدينته‌البنويه، در توضيح آيه‌ي 51 سوره ي 33
10 – رجوع شود به صفحات 1234 و 1235 اسيرالتناسير در تفسير آيه‌ي 28 سوره ي 33 اضراب
11 – رجوع شود به قرآن كريم، ترجمه ي فارسي مهدي الهي قمشه‌اي. هم چنين رجوع شود به ايسرالتفاسير، ص 1725، و رژي بلاشر.
12- گفته شده كه پيامبر براي اين كه خودش را از قيد اين سوگند آزاد سازد برده‌اي را آزاد مي‌كند. رجوع شود به ص 1726 ايسرالتفاسير. روايت بسيار ضعيف ديگري در اين مورد گفته شده و آن اينست كه چون محمد بسياري از اوقات پس از فرغت از نماز عصر نزد يكي ديگر از زنان‌اش بنام زينب دختر حَجُش مي‌رفت و براي صرف شيريني كه او از عسل درست مي‌كرد بيش از حد معمول نزد او مي‌ماند، حفصه و عايشه كه نسبت به زينب حسادت مي‌ورزيدند با هم قرار گذاشتند كه وقتي محمد پيش آن‌ها مي‌آيد هر كدام جداگانه به او بگويند كه دهانش بوي «‌مغافير»، كه صمغي بد بو است، مي‌دهد و پيامبر سوگند خورد كه ديگر عسل نخورد؛ و سوره‌ي تحريم در واقع مربوط به همين عسل است كه البته اين حديث چندان قابل قبول و پسند نيست. رجوع شود به ايسر التفاسير، صفحات 1725 و 1726 و هم چنين الهي قمشه‌اي
13 – رجوع شود به صفحات 1103 و 1102 تاريخ طبري، جلد سوم
14 – ص 417، جلد 2، ابن هشام
15 – 1099 سيرت رسول‌الله، ترجمه و انشاء رفيع‌الدين اسحاق‌بن محمد قاضي ابرقو

*

نویسنده: زکریا مانوی ۲٨ آذر ۱٣٨۹
عنوان: نکته اول وآخر
دوست داشتم در اینجانکته اول و آخر را گفته باشم.به این امید که این بحث بی فایده به آخر برسد.وآن این نکته است که اسلام چه خوب و چه بدش ومسلمان چه تروریست و چه متمدن اش فقط به درد اعراب آنهم ازنوع شبه جزیره عربستان میخورد.
در زمان ظهور حضرت محمد اعراب فرزندان مؤنث خود را زنده بگور میکردند. حضرت محمد این امر را غیر قابل قبول دانست. خوب این برای اعراب یک قدم به جلوبود.امابرای ما ایرانیان که نه تنهافرزندان مؤنث خود را زنده بگور نمی کردیم،بلکه حتی دو پادشاه مؤنث در قبل از اسلام داشتیم،آمدن اسلام در ایران برای ما جز ننگ و بدنامی چیز دیگری نیاورد.اسلام و اعراب به لطف ما ایرانیان متمدن نموده شدندو از تصدقی سرما به همه جا رسیدندو اگر ما امروز حرفهایی بقول شما آقای علیرضا توهین کننده وتحقیرآمیز برعلیه اسلام می زنیم، به این خاطر نیست که قصد توهین به کسی یا شخصی را داشته باشیم. فقط حرفمان این است که غائله اسلام از ایران باید کنده شود.اسلام از شبه جزیره عربستان آمده وباید به همانجا محدود شود. وما هیچ چیزی بر علیه اعراب این شبه جزیره نداریم.والسلام

نویسنده: عليرضا ۲٨ آذر ۱٣٨۹
عنوان: پاسخ به دوستان
با درود فراوان
پاسخ به مانی گرامی

پرسش اول شما:
آیا مجوز اسلامی برای داشتن چهار همسر عقدی و بیشمار زنان صیغه ای، مجوز نوعی فاحشه خانه ی شخصی برای مردان مسلمان نیست؟ آیا در ایران امروز صدها هزار مرد مسلمان نیستند که بیشتر از یک همسر دارند؟ بروید آمارش را از دولت عرب تبار اسلامی تان در تهران بگیرید! قرآن شما این امور را اجازه داده است. آیا این توهین و تحقیر زنان نیست؟ چرا به اسلام و آخوندها و قرآن انتقاد نمی کنید که اینگونه به نیمی از بشریت توهین نکنند و آنها را تحقیر نکنند؟
پاسخ:
نخست باید بگویم که قرآن مال من نیست و من نه به آن و نه به هیچ کتاب به اصطلاح آسمانی دیگری اعتقاد ندارم.بله این حرف شما را قبول دارم.اصل تک همسری متاسفانه هیچ جایگاه حقوقی در این نظام اسلامی ندارد.

پرسش دوم شما:
آیا شما قرآن را کاملا خوانده اید؟ آیا این کتاب را سرتاسر توهینی به انسانیت و شعور او نمی دانید؟ آیا تمام این کتاب تحقیر مسلمانان به عنوان «بنده و مقلد» و از سوئی دیگر تحقیر پیروان ادیان دیگر و بی خدایان به عنوان «کافر» نیست؟

پاسخ:
من قرآن را به طور کامل نخوانده ام اما نمونه های تحقیر انسان الخصوص زن را به طور واضح دیده ام.همانند سوره ی نساء که دستور اکید به مرد می دهد که در صورت سرپیچی زن او را تمکین نکنید و بزنید.بنابراین بازهم با شما موافقم.

پرسش سوم شما:
هیچ می دانید که اهورا مزدا، خدای ایرانی، پاره ای از وجود آدمی ، وانسان پاره ای از وجود اوست؟ آیا منابع تاریخی و فلسفی غربی های غیر زرتشتی و اسناد معتبر مزدائی و زرتشتی ایرانی را خوانده اید؟ معنای این حرف را می دانید؟ برایتان می نویسم: مزدا همانا خودِ آدم است. اوهمان وجدان و شعور آدمی است. خرد و دانش همگانی است. هیچ می دانی اهورامزدا یعنی دانش بزرگ بشری؟ به همین خاطر اهورامزدا خانه (کعبه) ندارد!

پاسخ؟
در استدلال آخر شما مغالطه ای بس روشن وجود دارد.اهورامزدا کعبه ندارد نه برای این که جزئی از انسان است بلکه زرتشت نیازی به ساختن آن نداشت.کعبه ی ابراهیم برای محمد جاذبه ی توریستی بود.سالانه افراد زیادی به مکه می روند و باید حق گمرک و مالیات و خرج اقامت و ... دهند.منبع مالی خوبی بود و هست.
دوم این که اگر اهورا خداست پس انسان انسان-خداست.اگر منظورتان بخشی از روان آدمی هست که به انسان می گوید گفتار و پندار و رفتار نیک باشد همان وجدان پاک است که من آن را قبول دارم وگرنه من به وجود خدا در درون خودم اعتقاد ندارم.بله به وجود نیرو ی امیددهنده و اطمینان بخش در روانم اعتقاد دارم اما آن را خدا نمی نامم که بخواهم پرستشش کنم.من این نیرو را امید می نامم و شما اهورا.اگر منظورتان این است پس باهم موافقیم.

پرسش چهارم شما:
برای سخنان من در نوشته هایم مدرک می خواهید؟ من حاضرم حدود 400 جلد کتاب معتبر به عنوان سندهائی که پشتوانه ی نوشته های من هستند را برایتان سفارش بدهم. اغلب این کتابها را یاران محمد و «بزرگان» اسلام نوشته اند و مورد استناد همه ی «علمای شیعه و سنی» هستند. اگر بخواهید این کتابها را به زبانهای عربی، فارسی، انگلیسی و آلمانی برایتان سفارش خواهم داد تا شما هم میهن ایرانی ام از این مباحث آگاه تر شوید! برایتان سفارش می دهم بشرطی که آدرس بدهید و هزینه ی خرید و پست آنها را خودتان تقبل کنید. گواهان این سخن و قول من هزاران نفری باشند که این سایت را می خوانند. لطف کنید کتبا و همینجا آمادگی خود را برای دریافت این کتب و اسناد اعلام کنید. ما چند تن از خوانندگان این سایت را با انتخاب شما به عنوان گواهان آنچه نوشتم و خواهید نوشت، مامور دریافت هزینه ها و ارسال اسناد خواهیم کرد. موافقید؟

پاسخ:
لازم به ارسال کتاب ها نیست فقط برای نمونه همان حکم همخوابی با زنان را با مدرک در سایت قرار دهید تا شک و تردید از بین رود.

سخن آخر:
جناب مانی شما و پاره ای از دوستان در برابر نقد من موضع گیری کردید و از این بابت بسیار متشکرم اما دوست عزیز بازهم می خواهم حرفم را تکرار کنم:حتی اگر همه ی مسلمانان هم جلاد باشند بازهم شایسته نیست این گونه سخن گفته شود.شما به شعرهای شاملو ی عزیز نگاه کن.به جای فحش دادن به جلاد برایش دلسوزی می کند.احمد در شعرهایش پی توهین نیست چرا که با توهین نه حقیقتی آشکار می شود نه نادانی به خرد تبدیل می شود.به جای نوشتن سکس شاپ می گفتید بهشتی که زن ها و مردهای مومنی که در دنیا سرهایشان پایین بود در آن با صدها حوری و زن و مرد دیگر می خوابند گویی که می خواهند عقده های دنیا را درآخرت تخلیه کنند.چه فرقی دارد؟چرا خدا می خواهد که به جای دنیا در آخرت این عقده ها تخلیه شود؟آیا این یک بازی نیست که خدا برای سرگرمی خودش راه انداخته است؟با این لحن هم می شد بیان کرد.
با تشکر فراوان
www.avayetorkaman.blogsky.com

نویسنده: عليرضا ۲٨ آذر ۱٣٨۹
عنوان: پاسخ به دوستان
با درود فراوان به آقای مانی و تمامی دوستان
نخست به آقای زکریا مانوی
دوست عزیزم اولا من از هیچ کس دفاع نمی کنم.نه اعراب برادرهای من هستند و نه من رابطه ای با آن ها دارم.دوما این که شما فرافکنی می کنید.من خود مسلمان نیستم و فقط پیرو خرد خود هستم اما شما مسلمانان را قومی غیردموکراتیک قصاب می دانید.بسیار خوب این در مورد افرادی و متاسفانه به شمار زیادو الخصوص در ایران و منطقه ی خاورمیانه صدق می کند اما آیا همه ی مسلمانان این گونه اند؟آیا به هر مسلمانی که برخوردیم لباسش آغشته به ریا و باطنش مخدوش بوده است؟آیا نبوده اند و نیستند مسلمانانی که از من و شما بیشتر به دموکراسی و حقوق بشر احترام می گذارند؟چرا؟چون به صرف این که دین فاسد حکومتی مردم را قتل عام می کند باید افرادی را نیز که ناخواسته تحت شعاع این افراطی ها و قاتل ها قرار می گیرند همانند آن ها دانست؟آیا نبوده اند و نیستند دانشمندان و متفکران و نویسندگان و فیلسوفان مسلمان؟خود من دوستانی دارم که عقاید ما زمین تا آسمان متفاوت است اما وقتی به ایشان نگاه می کنم می بینم که مانند فیلسوفان روشنگر صحبت می کنند.رفتارشان انسانی است بسیار بیشتر از خیلی از ما.سوما این که دوست عزیز شما از جمله کسانی هستید که در برابر یک ایدئولوژی که جای خود را در بین مردم قرن ها باز کرده می خواهید دسته بندی ایجاد کنید.من نه طرف دینم نه طرف ضد دین.من فقط هر مسئله ای که روبه رویم قرار بگیرد را نقد می کنم.بلی من طرف سوم را انتخاب می کنم.
پی نوشت:قصد من از نوشتن شاعر-نویسنده و نوازنده تعریف از خود نبود.متاسفانه درهرجایی که دست به نقد و صحبت زدم با این جواب روبه رو شدم که تو نه تخصصی داری نه تجربه ای.اصلا چه کاره ای که درباره ی فلانی اظهار نظر می کنی.از این رو تصمیم گرفتم آنچه هستم را نیز بیان کنم.
پی نوشت2:دوست عزیز به شما پیشنهاد می کنم تاریخ تمدن اسلامی و جنگ های صلیبی را مطالعه کنید تا بفهمید در اوج تمدن و شکوه علمی مسلمانان اروپایی ها در چه مرحله ای از بربریت بودند.

نویسنده: مانی ۲٨ آذر ۱٣٨۹
عنوان: چند پرسش از آقای علیرضا عسگری
نویسنده: مانی ۲٨ آذر ۱٣٨۹
عنوان: چند پرسش از آقای علیرضا عسگری
آقای علیرضا عسگری گرامی با درود

چند سوال از شما دارم:

آیا مجوز اسلامی برای داشتن چهار همسر عقدی و بیشمار زنان صیغه ای، مجوز نوعی فاحشه خانه ی شخصی برای مردان مسلمان نیست؟ آیا در ایران امروز صدها هزار مرد مسلمان نیستند که بیشتر از یک همسر دارند؟ بروید آمارش را از دولت عرب تبار اسلامی تان در تهران بگیرید! قرآن شما این امور را اجازه داده است. آیا این توهین و تحقیر زنان نیست؟ چرا به اسلام و آخوندها و قرآن انتقاد نمی کنید که اینگونه به نیمی از بشریت توهین نکنند و آنها را تحقیر نکنند؟

آیا شما قرآن را کاملا خوانده اید؟ آیا این کتاب را سرتاسر توهینی به انسانیت و شعور او نمی دانید؟ آیا تمام این کتاب تحقیر مسلمانان به عنوان «بنده و مقلد» و از سوئی دیگر تحقیر پیروان ادیان دیگر و بی خدایان به عنوان «کافر» نیست؟

هیچ می دانید که اهورا مزدا، خدای ایرانی، پاره ای از وجود آدمی ، وانسان پاره ای از وجود اوست؟ آیا منابع تاریخی و فلسفی غربی های غیر زرتشتی و اسناد معتبر مزدائی و زرتشتی ایرانی را خوانده اید؟ معنای این حرف را می دانید؟ برایتان می نویسم: مزدا همانا خودِ آدم است. اوهمان وجدان و شعور آدمی است. خرد و دانش همگانی است. هیچ می دانی اهورامزدا یعنی دانش بزرگ بشری؟ به همین خاطر اهورامزدا خانه (کعبه) ندارد!

برای سخنان من در نوشته هایم مدرک می خواهید؟ من حاضرم حدود 400 جلد کتاب معتبر به عنوان سندهائی که پشتوانه ی نوشته های من هستند را برایتان سفارش بدهم. اغلب این کتابها را یاران محمد و «بزرگان» اسلام نوشته اند و مورد استناد همه ی «علمای شیعه و سنی» هستند. اگر بخواهید این کتابها را به زبانهای عربی، فارسی، انگلیسی و آلمانی برایتان سفارش خواهم داد تا شما هم میهن ایرانی ام از این مباحث آگاه تر شوید! برایتان سفارش می دهم بشرطی که آدرس بدهید و هزینه ی خرید و پست آنها را خودتان تقبل کنید. گواهان این سخن و قول من هزاران نفری باشند که این سایت را می خوانند. لطف کنید کتبا و همینجا آمادگی خود را برای دریافت این کتب و اسناد اعلام کنید. ما چند تن از خوانندگان این سایت را با انتخاب شما به عنوان گواهان آنچه نوشتم و خواهید نوشت، مامور دریافت هزینه ها و ارسال اسناد خواهیم کرد. موافقید؟

خواهشی هم از شما دارم. لطف کنید من را با آثار ادبی و هنری تان آشنا کنید.
و دیگر این که اگر همین شعرها و نوشته های مرا در این سایت دیده باشید خواهید دید که من دین ندارم. اما ایرانی که هستم! پس بگونه ای کاملا منطقی، به مزدا، آن روشنائی بزرگ خرد و آگاهی بشری ارج می گذارم.

با مهر میترائی و مزدائی و ایرانی
مانی

نویسنده: زکریا مانوی ۲۷ آذر ۱٣٨۹
عنوان: خطاب به آقای علیرضا و امثالهم
جناب آقای علیرضا خوب است که اول این نکته را به شما گوشزد کرده باشم که این الله مسلمانان است که مشکل ساز بوده و هست و شما متأسفانه قادر به درک این معزل نیستید.
شاید مقاله جناب مانی پر از توهین و تحقیر باشد اما کار مسلمانان از این قضیه گذشته.جناب آقای علیرضا شما از که و از چه دفاع میکنید؟از برخورد دموکراتیک با قومی که هیچ بوئی از دمکراسی نبرده و حتی دشمن آن است؟از قومی که دیگر هیچ چیزی برای دفاع از خود و گفتن ندارد و کارش بریدن سر دگراندیشان مثل گوسپندی که به مضبح میبرند است؟
جناب آقای علیرضا شما که خود را شاعر نویسنده و نوازنده معرفی کرده اید بد نیست نیم نگاهی به کتاب دو قرن سکوت نوشته استاد زرین کوب(البته نسخه سانسور نشده اش )بیاندازید تا گوشه ای از عمق فجایعی که اسلام و الله آن در وطن عزیزمان ایران مرتکب شده اند را دریابید.امروزه دیگر جنگ مغلوبه شده و تو آقای نویسنده و شاعر و نوازنده و امثالهم باید جایگاه خود را دریابی یا این طرف خط یا آن طرف خط. راه سومی وجود ندارد. به خود آ

نویسنده: سپیده ۲۷ آذر ۱٣٨۹
عنوان: احترام به عقاید
علیرضا گرامی احترام به عقاید دیگران بنظر من درست نیست چرا باید به عقایدی که ضد بشری هستند احترام گذاشت؟ احترام یعنی چی؟! باید در برابر عقاید ضد بشری مقابله کرد اما با آنها غیر انسانی و غیر دمکراتیک برخورد نکرد.
دیگر اینکه بنظر من نوشته های آقای مانی رنگ و بوی هیچ دینی را ندارد مگر نهیب زدن برای توجه به فرهنگ و تاریخ ایران برای ایرانی

نویسنده: عليرضا ۲۶ آذر ۱٣٨۹
عنوان: نقد مقاله
با سلام آقای عسگری
مقاله ی شما را خواندم و با مفهوم آن تا حدی موافقم اما به نظر می رسد شما نیز گرفتار خدای دیگر هستید به نام اهورامزدا.به من یا هیچ کس دیگری مربوط نیست که شما به چه چیزی اعتقاد دارید اما وقتی از الله انتقاد می کنید از خوبی های اهورامزدا می گویید.من شخصا به خدا ایمان ندارم و با دلیل و منطق به این نظر رسیدم اما دوست عزیز اولا با این لحن سخن گفتن شایسته افرادی نیست که خود شاعر و نویسنده و اهل علم و فرهنگ هستند.اگر با الله اسلام یا god مسیحیت یا هر خدای دیگر مشکل دارید و می خواهید از آن انتقاد کنید اول باید روش انتقاد کردن را بلد باشید.مقاله شما پر از توهین وتحقیر است.ثانیا شما از مسائلی سخن گفتید که منبع آن ها معلوم نیست.در جایی در این مقاله گفتید که در جاهایی از اسلام همخوابی با زنان یا قتل و غارت غیرمسلمانان مجاز است.بسیار خوب از روی چه منبعی این حرف را می زنید؟آیا میتوانید با منابع معتبر این حرف را اثبات کنید؟ثالثا شما که در جایی زندگی می کنید که دموکراسی و آزادی بیان وجود دارد چرا از آن به نفع خودتان بهره می گیرید.یکی از اصول دموکراسی احترام به عقاید دیگران است.
امیدوارم که به توصیه هایی اینجانب توجه فرمایید.
علیرضا عسگری
شاعر-نویسنده-نوازنده

نویسنده: زکریا مانوی ۱٨ آذر ۱٣٨۹
عنوان: جنگ ما با الله
به تازگی در عراق یک کامیکاز عرب مسلمان به خود بمب بسته و داخل کلیسائی شده و دو پدر روحانی بهمراه پنجاه نفر از مسیحیان را کشته است.این حرکت به معنای اعلام جنگ رسمی اسلام بر علیه مسیحیت است.و من بعنوان اول یک انسان ایرانی و بعد یک مسیحی نمیتوانم بی تفاوت از این قضیه رد شده خود را در پناه غرب دانسته و بدینگونه هم بر کرده مسلمانان چشم پوشی کنم و هم بر سیاست های سر تا پا غلط غرب در پناه دادن به این وحوش در کشورهای خود. شمائی که ادعا دارید که از دست اسلام پناه به غرب آورده اید اینرا بدانید که اینجا هم در پناه نیستید.و اسلام سایه شوم خود را در اروپا بعنوان دومین مذهب پس از مسیحیت گسترده و از تمامی مزایای دمکراتیک برخوردار است. اگر به خود نیائید این فتنه در همین اروپا و آمریکا بر سر خودتان هم خواهد آمد.ما مسیحیان میگوئیم که به قدرت دعا و نیایش نیروهای تاریکی و اهریمنی را در هم خواهیم کوبید.در حالیکه مسلمانان از اهریمن بتی ساخته اند بنام الله و آن را میپرستند.این اگر نگوئیم که عین شرک است میتوان گفت دودوزه بازی ای استکه بمدت هزاروچهارصد سال اسلام بر سر تاریخ بشریت آورده.و هنوز عده ای ساده انگار از روی جهالت سینه خود را برایش چاک میدهند.احمقها نمیدانند که روز داوری تر و خشک با هم خواهند سوخت و آن روز برای به خود آمدن دیگر دیر خواهد بود.
شب یلدا نزدیک است و ما ایرانیان از دیرباز این شب را که پس از آن روزها رفته رفته بلند تر شده و شب و تاریکی کوتاه تر و کوتاه تر میشود جشن میگیریم.خداوندگار ما عیسی مسیح در چنین روزی به دنیا آمد.رابطه او با خدا عین رابطه خورشید با گرما و نور آن بوده هست و خواهد بود.چرا که آن نور و گرما از خورشید و عین خورشید میباشد.بنا بر این ماایرانیان عیسی مسیح را از خداوند جدا نمیبینیم واز این روست که وی را پسر خداوند مینامیم.جای آن هست که فرا رسیدن این جشن را به تمامی ایرانیان و مسیحیان و ایرانیان مسیحی تبار تبریک گفته و آن را مانند خاری در چشم اسلام و الله کور و کرش گرامی داشته باشیم.


www.nevisandegan.net