مانی
دکتر محمد علی مهرآسا :پاسخ به یکی از عاشقان اسلام!
تاريخ نگارش : ۶ ارديبهشت ۱٣۹۰

نظرات دیگران


نویسنده: نور ۷ آذر ۱٣۹۰
عنوان: ادامه بحث پاسخ به يكي از عاشقان اسلام
مهرآساي گرامي

در پاسخ شما به نوشته هاي "عبدالله" چند مورد از تظرم گذشت:

نخست اينكه دلايل منطقي و معقولانه شما نسبت به تفسير آيات قران در جاي خود مورد قبول كساني خواهد بود كه از ديدگاه عدم تعصب و جانبداري به بن مايه كلام قرآن مي انديشند وليكن اساس تفكر همين دسته از هم انديشان نيز متفاوت خواهد بود در كجا؟ در اينكه يك گروه باور دارند اصل كلام در دوره خود ساده و بي پيرايه بوده است و با گذشت ساليان از مبدا خود دچار تحولي عجيب و غريب گشته است كه مصداق بارز اين تفكر آقاي علي دشتي بود. گروه دوم اساسا با بنياد كلام قرآن و ديدگاه ناجي آنها يعني محمد سر ناسازگاري و گاها ستيز دارند كه به نظرم دليلش چيزي جز عواقب و مظاهر حمله اعراب و استيلاي آن به ايران نيست .چرا؟ به اين دليل كه اگر در هزار و چند صد سال پيش اين اتفاق در ايران نمي افتاد امروز نگاه به انديشه مسلماني به مانند نگاه به انديشه يهودي و و كليمي و زرتشتي ( در حد بحث ! و نه ستيز! ) باقي مي ماند و شايد آنقدر ها كه بايد و شايد از آنها امروز مي دانيم و مي هراسيم و مي تازيم در كار و رفتار و انديشه ما نمي آمد.

دوم اينكه رعايت حال نگارنده يعني "عبدالله" پايمال گرديد و او را به القابي چون افغاني- عاشق اسلام ( به كنايه ) و غيره نسبت داده ايد كه به نظرم درخور شخصي چون شما كه لقب دكتر و محقق را بهمراه داريد نبوده و جداي آن امري پسنديده و انساني نيست، در هيچ يك از گفتگوها و گردهمايي عاي تاريخي مردماني كه با روحيه دموكراتيك به يكدلي و يكرنگي و يكصدايي رسيدند اينچنين بي احترامي ديده نشده است ميدانيد چرا؟ به اين دليل كه انديشه آن شخص كه از ديد اكثريت افراد بي اهميت و بي معني بوده است در آينده همزيستي با ديگران سهم سازندگي مي داشت ولو مغاير با انديشه هاي سايرين ميبود زيرااو نيز براي بقاي انديشه و مكتبش (‌بدور از حس جبر گرايانه) نيازمند گردهمايي و پرستش آيين از نوع خود است و اين مهم براي سايرين نيز مصداق دارد.


سوم اينكه اسلام حكومتي در ايران تجلي از يك توتاليتريسم است كه قواعد حاكم بر آن انديشه هاي ساختگي و هراسناكي است كه خرافه را در جنب آن بوجود آورده و بر تحكيم آن مي افزايد و روح بيدارگري مسلمانان را نسبت به ساير انديشه ها باز مي ستاند و به نظرم نمي توان پيروان يك آيين ، مكتب ، دين ، مذهب ، روش علمي و روش زندگي را پيدا نمود كه با يكديگر انديشه يكسان و سازگاري داشته باشند هركس بنا به آگاهي خود در آن راه قدم بر ميدارد و به ياد ضرب المثل ايرانيمان " همه را با يك چوب نمي توان زد". كما اينكه افراد مسلماني نيز هستند كه با آنچه شما در متن خود خطاب به هم كيشان ايشان عنوان كرده ايد آزاد انديش و معتدل هستند. چرا؟ چون در وجود آنها ترس لانه نكرده است( ترس از هرچيزي كه فكرش را بكنيد!) و چون ترس حاكم نيست خشم وجود ندارد و چون خشم نيست مروت و آشتي برقرار است. براستي بذر آشتي در دامن كدامين دهقان زحمتكش و ايثارگر نهفته است؟ براستي چرا هريك به سان دهقاني فداكار نمي شويم تا بذر آشتي را به دشت نور تبديل كنيم؟

سخن آخر اينكه اگر خواهان فروپاشي سايه ترس از خويش حقيقمان هستيم(‌كه در اينجا بحث اسلام گرايي و تعقل انديشمندانه مطرح بود) بهتر است سوسوي نور را در جاده زندگي نشان هم دهيم و اگر از ناداني ها و جهالت در جاده ي حركت تشنه هستيم مشك را بر هم پاره نكنيم و از مشك خود به هم هديه دهيم.


www.nevisandegan.net